تشنگی آور به دست...

۴ مطلب در مهر ۱۴۰۰ ثبت شده است

پاورچین پاورچین

هنوز همه خوابن...:)

وقتی مهمون داریم و جای جای خونه( یه کم اغراق😁) آدم خوابیده و صبح زود میخوای بیدار بشی باید قید روشن کردن یه لامپ از نوع کوچیکش زد... دور ترین سرویس بهداشتی موجود انتخاب کرد، یواش یواش راه رفت😅 نور که نیست از رو کتاب چیزی خوند، اینجاست که گوشی میاد و نجاتت میده و همه چی هم که در دسترسش هست:)

البته به لطف نی نی موجود در خانه:)))) یکی از لامپ ها خاموش نیست و یه ذره نور برای دیدن جلو پا هست که حداقل زمین نخوریم و با صداش ملت بیدار نشن :/

یاد خوابگاه افتادم که ۱۰ نفر توی اتاق بودیم و همین مشکلات بود، یکی می خواست زود بخوابه دو تا دیر!:) یکی زود بیدار می‌شد بقیه دیر! بعد از ظهرها هم که هماهنگ نبود خوابمون البته این وسط خودم قربانی بودم چون شبا به شدت دیر می‌خوابیدم( دوران جاهلیت بود🙄) و صبح زودم که کلاس داشتیم، عصر ها هم وقتی بقیه بیدار میشدن من خوابم میبرد ولی چه خوابی، در کمد باز میشد، در اتاق، در یخچال، و خش خش و پچ پچ و...😑

ولی با این وجود خیلی خوب تونستیم ۱۰ نفری!!! با هم کنار بیایم، خیلی کم پیش اومد که دعوا کنیم و دلخور بشیم از دست هم، یادش بخیر، دلم براشون تنگ شده ولی برای دانشگاه اصلااااا:|

تا الان یکی دو نفر دیگه هم بیدار شدن:) و خورشید خانم هم کم کم داره سر و کلش پیدا میشه:) 

دو تا نکته فراموش شد:) 

یکی اینکه از مهمونا شب بیدار بشه و یهو یه نفر جلوش در حال رژه یا ایستاده یا نشسته باشه ممکنه سکته رو بزنه:) 

و تو تاریکی حواست به مهمون کوچولوی البته نه خیلی کوچولو!:) باشه که از ضربات احتمالی پاش در امان بمونی!

 

 

 

۲۸ مهر ۰۰ ، ۰۵:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^

خواب عجیب...

روزی مردی خواب عجیبی دید.

او دید که در نزد فرشتگان است و ناظر کارهای آنان است. ابتدا دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و به سرعت نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و داخل جعبه ای می گذارند.

مرد از فرشته ها پرسید: شما چه کار می کنید؟

فرشته ای گفت: اینجا بخش دریافت است، و ما دعاها و درخواست های مردم را تحویل می گیریم.

مرد سپس تعداد دیگری از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند.

مرد پرسید: شما چه کار می کنید؟ 

یکی از فرشتگان با عجله گفت: اینجا بخش ارسال است و ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم.

مرد کمی جلوتر رفت و فرشته ای را دید که بیکار نشسته است! 

مرد با تعجب پرسید: تو چرا بیکار هستی؟! 

فرشته جواب داد: اینجا بخش تصدیق جواب است، و مردمی که دعایشان مستجاب شده باید جواب بفرستند؛ ولی فقط عده ی بسیار کمی این کار را می کنند.

مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟

فرشته پاسخ داد: بسیار ساده! فقط کافی است بگویند: «خدایا، شکر»!

«امیررضا آرمیون، تو،تویی؟! ج۱، ص ۵۷و۵۸.»

یکی از مستحبات پس از نماز سجده شکر است که در آن سه مرتبه یا یک مرتبه گفته می شود؛ شکرا لله یا شکرا یا عفوا. هم چنین مستحب است که هرگاه نعمتی به انسان برسدو یا بلایی از او دور شود،سجده شکر به جا آورد.

«سید محمد کاظم طباطبایی یزدی، عروة الوثقی،ج۱، م۱۱۲۳.»

۲۳ مهر ۰۰ ، ۲۰:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^

لعنت بر شیطان؟!

روزی شخصی به شیطان گفت: لعنت بر تو باد! و شیطان فقط لبخند زد!

مرد پرسید چرا  می خندی؟ شیطان پاسخ داد: از حماقت تو خنده ام می گیرد! 

آن شخص پرسید: مگر من چه کرده ام؟

شیطان گفت: مرا لعنت می کنی در حالی که هیچ بدی ای در حق تو نکرده ام! 

مرد با تعجب پرسید: پس چه کسی باعث می شود که در پیمودن راه راست ناتوانم و پشت سر هم زمین می خورم؟

شیطان جواب داد: نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای. نفس تو هنوز وحشی است و به همین دلیل تو را زمین می زند.

آن شخص پرسید: پس تو چه کاره ای؟

 شیطان گفت: هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد! فعلا برو و سواری کردن بیاموز.

 

«امیررضا آرمیون، من، منم!؟ج1، ص150 و 151.

۲۳ مهر ۰۰ ، ۱۸:۳۰ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سین ^_^

عکس نگرفتیم!

قرار گذاشتیم پارک نزدیک خونه ما، هر دو خیلی ذوق زده بودیم از دیدار دوباره.

برام دو شاخه گل رز قرمز آورده بود و یه بسته شکلات با تزئین خوشگل و منم خداروشکر کردم که دقیقه آخری تصمیم گرفتم براش یه هدیه کوچیک ببرم و بهترین چیزی که در دسترس بود کتاب بود کتاب سه شنبه ها با موری براش بردم. حرف زدیم از خودمون از مشکلات و خوشی ها و روزگار و اطرافیان تا حدود یک ساعت که وقت رفتنش شد. دوست نداشت بره، منم همینطور اگه بیشتر پیش هم میموندیم بهتر بود ولی چقدر بیشتر نهایتا یه ساعت دیگه، بالاخره باید می‌رفت! می دونستم خجالتیه پس خودم پیش قدم شدم و بغلش کردم(بی خیال کرونا😁)؛ بهش گفتم همیشه بعد دیدار، تحمل دوری سخت تر میشه! تایید کرد؛ و بالاخره خداحافظی و رفت...

 از بچگی تا حالا این جدایی ها برام سخت بوده جدایی از دوست، هم بازی، هم کلاسی، دانش آموز، معلم، استاد و همه کسانیکه دوستشون دارم فارغ از جنسیت و سن و سال...! در بعضی موارد فکر میکردم چطور میتونم نبینمشون و طاقت بیارم ولی زندگیه دیگه بعضی آدما تا یه جایی همراه و هم مسیرت هستن و نمیشه تا همیشه در کنارت باشن.

جالبه همین الان که دارم در موردش می نویسم بهم پیام داد، بیراه نمیگن که دل به دل راه داره.

چهار پنج سال پیش همدیگر دیدیم و از همون اول، ارتباطمون خوب بود و هر چه بیشتر گذشت و شناخت بیشتر شد ارتباطمون نزدیک تر و قوی تر شد و همینطور متوجه شدیم از طرف مادری با هم فامیل هستیم:)

اون منو یاد زمان دانش آموزی خودم مینداخت و به قول خودش دوست داره شبیه من بشه:/ ... اون گذشته ی من و من آینده ی اون😁 ( در حین مکالمه اخیر بهش گفتم سعی نکن شبیه من بشی، خودت باش بهترین خودت...)

وقتایی که ابراز علاقه می‌کنه بهش میگم اگه پسر بودی خوش به حالم میشد. 😅

هنوز برای خودم جای سؤاله که چرا اینقدر دلامون به هم نزدیکه و بودن کنار هم دوست داریم با وجود نزدیک ده سال اختلاف سنی... بعضی دوست داشتن ها هست که هر چی براش دلیل میاری بعدش میبینی اینا نیست و فقط دوستش داری همین. خود خودش رو.

مدرسه مجازی دلیل این دوری و امسال هم که کلا از مدرسه رفت. برای همین معلوم نیست چند مدت یه بار همدیگر ببینیم، آخرین ملاقاتمون هم که چند روز پیش بود و یادمون رفت یه عکس یادگاری بندازیم.

بین حرفامون اشاره کرد به شکلاتی که سر کلاس بهشون داده بودم و همین طور چند تا جایزه که یادگاری نگهشون داشته، وقتی رسیدم خونه و جعبه شکلاتی که برام آورده بود و باز کردم دیدم از همون شکلاتی که حرفش زد داخل جعبه است!... البته کاملا اتفاقی.

 

 

۲۱ مهر ۰۰ ، ۰۱:۰۴ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سین ^_^