اسم نویسنده کتاب «سقای آب و ادب» رو که دیدم برام آشنا بود؛ «سید مهدی شجاعی»! تصویر یه سخنران از ذهنم گذشت با چشمای درشت و... کتاب که تموم شد رفتم سراغ کتاب بعدی! «پدر، عشق و پسر».... خوب بود و کتاب بعدی، «کمی دیرتر». تموم که شد نه اینکه خوب نباشن فعلا یه استراحتی تا کتابهای بعدی نویسنده. در کل خوشحالم که این کتابا رو خوندم و با نویسنده آشنا شدم!... سید مهدی شجاعی رو که سرچ کردم اونی نبود که تصویرش تو ذهنم بود! پس یعنی اشتباه کردم؟ فکر میکردم همون سخنرانه!:)))... یه بار دیگه با چند تا جستجو متوجه اشتباهم شدم، اسم سخنران و اون چهره متعلق به استاد «محمد شجاعی» بوده!:))) و سید مهدی شجاعی نویسنده است با موهای سفید یک دست:)
هفت هشت سال پیش بود سر کلاس خوش نویسی، سرمشق این بود:«ادب آداب دارد» و جمله ای بود با ظاهری آشنا. نمیدونم همون جلسه بود یا جلسات بعد که شاید به خاطر مدل خوندن استاد متوجه شدم تا حالا به معنی این جمله اصلا دقت نمیکردم!!!:/ و فکر میکردم یه چیزی مثل چرت و پرت و خرت و پرت، آهنگ داره این جمله! نه این معنی که ادب، آدابی داره!:) و عبارت بعدی«حسود هرگز نیاسود» بود. بازم سر کلاس خوشنویسی بودیم که این عبارت گفته شد و یادم نیست چطور متوجه شدم بازم نمیدونستم مفهوم داره این عبارت:/!!! فکر میکردم آهنگینه فقط!! نه اینکه حسود روی آسایش رو نمیبینه!...
احتمالا بازم هست ولی این دو تا منو متحیر کرد! آیا در گیرایی یا ادبیات ضعیف بودم؟طبق سابقه نه! یا مطالب رو بدون فهم حفظ میکردم؟ نه! اتفاقاً حفظیاتم خیلی قوی نیست! مثل شعر که حفظم نمیشه! مگر طی چند بار استفاده و کاربرد که تو ذهنم ثبت بشه. ولی مواردی رو به یاد دارم که در سال های تحصیل مخم هنگ کرده یا کاملا برداشت اشتباهی از سوال یا مطلب داشتم. مثلا وقتی راهنمایی بودم، تو امتحان ترم؛ معلم این جمله« روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاست» رو داده بود و گفته بود چند تا نقش رو در جمله پیدا کنید. هیچ وقت یادم نرفته هر چی تلاش کردم نتونستم از رو جمله بخونم!!! اصلا نمیدونستم چی به چیه! و آخرش هم شاید شانسی نوشتم! اینقدر سخت بوده برام که هنوز یادمه! یادمه که تو نماز خونه نشسته بودیم و شاید معلم هم اومد بالا سرم. نمیدونم خودم خواستم سوال بپرسم یا میخواسته ببینه چه مشکلی دارم! که برگه رو تحویل ندادم! خیلی معلم خوبی بود مثل مامان ها بود، خیلی مهربون! :) ... وقتی بعد ده سال منو دید به اسم کوچیک صدام زد! و گفت همیشه میخواستم ببینم چیکار کردی؟ چی خوندی و ... :)
مورد دیگه امتحان حساب دیفرانسیل پیش دانشگاهی بود که هماهنگ برگزار شد. تو یکی از سالن های شهر امتحان دادیم. موقع امتحان و شاید از روز قبلش حالم بد بود. حالت تهوع شدید و... میدونستم امتحان خوب ندادم! بعداً معلممون دیدیم و بعد گفتگو متوجه شدم یکی یا دو تا از سوالا رو بد دیدم و بد خوندم!! یکیش یادمه که انتگرال بود. به خاطر اشتباه تایپی و رعایت نکردن فاصله یا حال بد یا استرس، بد دیده بودمش. مثل اینکه ایکس رو ضرب دیده باشی !:))) ...
آیا اعترافاتی از این دست دارید؟ یا تنهام؟:)))