+ یه مدت پیش داشتم پیاده برمیگشتم خونه! هوا تاریک شده بود. سمت راست خیابون بودم و میخواستم برم سمت چپ! یه آقایی اون سمت دیدم شاید نوجوون یا جوون بود طبق شواهد:)؛ هم تاریک بود هم چشمام یه کم ضعیفه و لزومی به دقت هم نبود!:)) پس دقیق نمیدونم. وقتی از خیابون رد شدم و اومدم سمت چپ خیابون، بوی عطری حس کردم! اون آقا بیست یا سی متر ازم جلوتر بود. هر چی میرفتم جلوتر بوی عطر نمیرفت، هنوز بود!... متوجه شدم بوی عطر همون آقا هست که داره جلوتر از من راه میره!! خنده ام گرفت!:)... بهش حق دادم چون اگه خودمم مرد بودم احتمالا همین مدلی عطر میزدم!
+ قبلا که پدر میرفت بیرون وقتی عطر میزد تا یه مدت بعدش بوی عطر میموند. اگه اشتباه نکنم همون عطری بود که خودمون برا روزهای!:) پدر براش خریدیم. چون این عطر دوست داشت و مشکل پسند هم هستن!:) دوباره از همین عطر میخریدیم. این اواخر دیگه خبری از بوی عطر پدر نبود! تموم هم نشده بود. یه مدت پیش پدر گفت که شیشه عطرش خراب شده و موقعیتی پیش اومد و صحبت کردیم!:)... پدر گفت که وقتی این عطر میزده همکاراش چه مرد چه زن! میگفتن خیلی بوی خوبی داره. برا همین دیگه ازش استفاده نمیکنه:).