تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

  • ۰۳/۱۰/۲۹
    Two
  • ۰۳/۱۰/۲۱
    one

مثل اون شبان که موسی از دستش عصبانی شد... منم فکر میکنم یه زمانی میرسه که سرم میذارم رو پاش و اونم خیلی مهربون دستش میکشه رو سرم و میگه همه چی تموم شد... غصه ها تموم شد... گریه دیگه بسه... میدونم اگه بد نبودم می‌تونستم حس کنم که هر لحظه در آغوشتیم و عشقت جاریه... مشکل از منه که حسش نمیکنم...

+ حدود یک سال و نیم پیش نوشته بودمش! قسمت یادداشت گوشیم داشتم نگاه میکردم دیدمش!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۰۳ ، ۰۰:۵۵
سین ^_^
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۹ دی ۰۳ ، ۰۰:۴۸
سین ^_^
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۹ دی ۰۳ ، ۰۰:۳۷
سین ^_^