تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۳۰ مطلب با موضوع «دیالوگ های به یاد موندنی:)» ثبت شده است

اعتراف یک فمینیست: زنان مستقل قابل تحسینند ولی خوشبخت نیستند.

+ عبارت بالا از یه کانال ایتا کپی کردم!:) ... به نظرم درسته!

+ یادمه خیلی وقت پیش وقتی مهمونی بود و میخواستم ظرف بشورم اگه یکی می‌گفت بذار بیام ظرف ها رو آب بکشم میگفتم نه!!!... (نه همیشه ولی به دفعات تکرار میشد و نه فقط در ظرف شستن!)... الان که بهش فکر میکنم احتمالا به خاطر مستقل بودن و خودرأی بودن بوده!:)... همزمانی این دوتا باعث می‌شده نخوام کسی کمک و دخالت کنه، تا بتونم طوری که می‌خوام ظرف ها رو بشورم و بچینم!:/... 

+ وقتی دبیرستانی بودیم با دوستام داشتیم برمیگشتیم خونه که حین صحبت و جر و بحث رو یه مسئله، دوستم گفت همیشه میخوای حرف، حرف خودت باشه!:(... منم فورا گفتم نه اصلا اینطوری نیست:/... اونم گفت ببین همین الان هم قبول نمیکنی! ... سکوت کردم. همون موقع اولین جرقه زده شد! و شاید با مرور گذشته فهمیدم دوستم بیراه نمیگه:)...

+ الان وقتی یه نفر میگه بیام کمک برا ظرف شستن، میگم نیکی و پرسش؟:)))( البته در ذهن)... با هم ظرفا رو میشوریم و خیلی هم سریع تر تموم میشه. 

+ یکی دوباری به دوستم گفتم که اون حرفت باعث شد یکی از نقاط ضعفم بفهمم و سعی در اصلاح خود نمایم:)))... اونم گفت واقعا همچین حرفی بهت زدم؟ و شرمنده که اون موقع چقدر پررو بوده!:)... البته بازم تشکر کردم ازش:)

این چند جمله هم خیلی وقت پیش در اینستاگرام رؤیت شده!:))(البته اینستاگرام به خاطر شغل دوم! نصب کردم با اکراه!... الآنم خیلی کم چک میکنم، شاید چند هفته ای یه بار؛ خوشمان نمی آید از اینستاگرام:)))

«مردان ضعیف، زنان مردانه میسازند»( به نظر درست میاد!:)

«خدا به داد دختری برسه که همزمان؛ هم زیادی فکر میکنه، هم بیشتر از سنش میفهمه هم حس ششم قوی داره»( مای سیستر رو میگه:)

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۰۳ ، ۲۲:۱۶
سین ^_^

«یعنی این خواست خدا بود که من عاشق او شوم یا اینکه به اختیار خودم بود؟»

از کتاب قدم های خاطره انگیز نوشته نیکلاس اسپارکس؛ فوق العاده بود این کتاب و بر اساس واقعیت.

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۰۳ ، ۰۰:۵۵
سین ^_^

+قلبت شکسته؟ 

_ ...........

+قلبت شکسته آره؟

_تو نمی‌فهمی...

+چرا ، نمایش های زیادی دیدم! قلبت شکسته، اونم قلبش شکسته، شما دو تا عاشق همید ولی نمی‌تونید با هم باشید.

~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~

«شما اولین کسی هستید که دلم خواست لذت آرزوهایم را با او تقسیم کنم، احتمالاً برای اینکه احساس می‌کنم تو مرا به خاطر خودم دوست داری، نه به خاطر خودت، در حالی‌که دیگران همیشه مرا به خاطر خودشان دوست داشتند.»

« از کتاب مادام کاملیا اثر الکساندر دوما»

~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~

+ حس میکنم اگر ازدواج کنم!:/ و مثل رفیق نباشیم با هم، اوضاع نگران کننده خواهد بود...

+ شاید بعضی چیزا ساده به نظر برسه ولی وقتی میری وسط معرکه میبینی پیچیده است!... 

+ ممکنه جمع همسر و رفیق بودن ساده نباشه!؟:/

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۰۳ ، ۱۶:۲۰
سین ^_^