لباس پوشیدم، پیاده رفتم آش و کله پاچه و نون گرفتم و برگشتم خونه و لباس عوض کردم و صبحونه خوردم؛ همه اینا یه ساعت شد:) و الآنم که در حال نوشتنم.
قبلا شب بیدار بودم یا به قولی 🦉، دلیلش هم علاوه بر خواب نامنظم و درگیری فکری
این بود که شب دوست داشتم با آرامش و سکوت و تنهاییش و دلیل اصلیش هم همین بود اگه خوابمم میومد دوست نداشتم بخوابم و بیدار میموندم.
ولی الان هم لذت بیداری در شب دارم هم جغد نیستم...چطوری؟!
موقع سحر بیدار میشم:) به همین راحتی به همین خوشمزگی:)
حس و حالش هم خیلی بهتر از شب بیداریه، اصلا یکی دو ساعت قبل طلوع آفتاب حال خوب کنه...