تشنگی آور به دست...

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آرامش» ثبت شده است

فقط یه ساعت شد:)

لباس پوشیدم، پیاده رفتم  آش و کله پاچه و نون گرفتم و برگشتم خونه و لباس عوض کردم و صبحونه خوردم؛ همه اینا یه ساعت شد:)  و الآنم که در حال نوشتنم.

قبلا شب بیدار بودم یا به قولی 🦉، دلیلش هم علاوه بر خواب نامنظم و درگیری فکری

این بود که شب دوست داشتم با آرامش و سکوت و تنهاییش و دلیل اصلیش هم همین بود اگه خوابمم میومد دوست نداشتم بخوابم و بیدار میموندم. 

ولی الان هم لذت بیداری در شب دارم هم جغد نیستم...چطوری؟! 

موقع سحر بیدار میشم:) به همین راحتی به همین خوشمزگی:)

حس و حالش  هم خیلی بهتر از شب بیداریه، اصلا یکی دو ساعت قبل طلوع آفتاب حال خوب کنه...

 

 

۲۰ آبان ۰۰ ، ۰۷:۲۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^

نی نی

چند تا پیام از طرف عمه به دستم رسید، به به چه پیامایی...

چندین استیکر از نی نی های مختلف: از نی نی موز خور بگیر تا نی نی لپ لپو و خندون و مو بلند و گریه کن و ناز کن و اخم کن و قهرو و دعوایی و چشم درشت و خوشگل و ناز و مامانی:))

نگاه کردن بهشون خیلی چسبید بعد از یه روز پرکار و این جمله هم که عمه بعد از استیکرا فرستاد بیشترتر چسبید: می‌دونستم نی نی دوست داری اینا رو برات فرستادم:)

از زمانیکه یادمه شاید از ۳ سالگی، به شددددت نی نی ها رو دوست داشتم:)

وقتی عمیقأ بهشون نگاه میکنم مثل الان که به استیکرا نگاه میکردم یه حالت خوشایندی بهم دست میده که گریم میگیره!:))) 

یادآور پاکی و خوبی و عشق هستن و به شدت آرامش بخش:)

خدایا شکرت♥️

 

۱۶ آبان ۰۰ ، ۲۲:۵۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سین ^_^

اگه پسر بودم...

اگه پسر بودم سوار موتور میشدم و با سرعت می‌روندم و تا میتونستم داد میزدم و با صدای بلند گریه میکردم وقتی دماغم یخ زد و همینطور مخم :) برمیگشتم خونه و میرفتم زیر پتو و لالا.

البته به ماشین سواری هم راضیم همین الان این وقت شب همه جا ساکت؛ شهر، خاموش؛ مردم، خواب. شیشه ماشین بدم پایین و چشمام ببندم و باد سرد بخوره به صورت گرم شده از اشکم... 

 نه من پسرم نه موتوری هست و نه ماشینی و نه همراهی...

حداقل اینجا هست که بنویسم و یه بخشی از ذهن آروم بگیره...

خدایا شکرت♥️

۰۷ آبان ۰۰ ، ۰۰:۳۱ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سین ^_^