تشنگی آور به دست...

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «احساس» ثبت شده است

طوفان!:)

امسال یکی از دروس غیر تخصصی که بهم دادن آمادگی دفاعی کلاس دهم هست:/... از یه جهت که هیچ تخصصی ندارم خوب نیست! از یه جهت که آزادی عمل بیشتری داریم خوبه. از این جهت که لازم نیست همه هم و غم بذاریم رو متن کتاب. میشه کتاب های مرتبط مثل دفاع مقدس و فیلم های مرتبط معرفی کرد و خوند و نگاه کرد!... میشه بحث کرد راجع به مسائل روز و... اینطوری هم دانش آموز یه چیزی یاد میگیره هم براش جذاب تر هست تا بخواد متن کتاب حفظ کنه و امتحان بده!

یک شنبه هم باهاشون کلاس داشتم، ازشون خواستم در مورد طوفان الاقصی تحقیق و جست و جو کنن برا جلسه آینده! گفتن چییییی؟ انگار چیز عجیب و غریبی گفته باشم! گفتم مسجد الاقصی!؟ نمی‌دونید کجاست؟ گفتن نه!:))...

شنبه گذری زده بودیم به همه جا تقریبا... از جنگ و کردستان و قبل انقلاب و حق و باطل و منجی و... کتاب و فیلم و...یه توضیحاتی دادم بهشون در حد اطلاعاتم که زیاد نیست:/... و یه سری عبارت ها بهشون دادم برا جست و جو.

نمی‌دونم تا حالا تجربه این حس ها رو داشتین یا نه!

خوشحالی از خوشحالی

خوشحالی از ناراحتی

ناراحتی از خوشحالی

ناراحتی از ناراحتی

شنبه عصر بود فکر کنم که خبر دیدم و حس اولی:) تجربه شد.

 

معمولا در طول زنگ به بچه ها استراحت میدم یکی دو دقیقه. سر کلاس هشتم:)) بودم. یک از بچه ها آینه اش درآورد و داشت خودش نگاه میکرد:)... بهش گفتم خوشگلی!:)... استراحت تموم شده بود که دیدم یکی از بچه ها که ردیف جلو نشسته بود چهار پنج تا انگشت دستش جمع کرده و جلو صورتش جابجا می‌کنه... گفتم چیکار می‌کنی؟ دستش برگردوند به سمتم، گفت آینه است... یه آینه خیلی کوچولو بود... صدای خنده بلند شد:)

۱۸ مهر ۰۲ ، ۲۰:۲۶ ۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
سین ^_^

دیوونه ی منطقی

 اولین بار که آهنگ هوای عاشقونه  رو شنیدم... خوابگاه بودیم... یکی از بچه ها برامون گذاشته بود... وقتی پخش شد اشک از چشمام سرازیر شد😶😐... 

چند شب پیش یادش افتادم ولی اسمش یادم نبود و نمی‌تونستم پیداش کنم تا اینکه دو شب پیش که بارون میومد بالاخره با یه چند تا جست و جو یافتمش:)

از یه آدم دیوونه و احساسی تبدیل شدم به یه آدم دیوونه و منطقی😁😅... دیوونه رو باهاش موافقم... نمی‌خوام تغییرش بدم:)... 

 به خواهرم گفتم میدونی بهترین کادو روز مادر چیه؟ مامان که نشسته بود فورا گفت ازدواج کنید😶😃

گفتم آره بهترین کادو برای مامان اینه داماد ها رو کادو پیچ تحویلش بدیم😄 

 

۲۱ دی ۰۱ ، ۲۲:۵۵ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^

گل قهر و آشتی

دختر خواهرم بهم گفت خاله می‌دونی خیلی شبیه گل قهر و آشتی هستی:) 

منم لبخند زدم و یاد دوست قدیمی نه چندان با وفا:)! افتادم که این گل بهم معرفی کرده و گفته بود شبیهشی:)

۰۴ شهریور ۰۱ ، ۰۶:۰۷ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سین ^_^

My hair

گویا زمانی که بچه بودم از مامانم میخواستم موهامو کوتاه کنه وقتی قیچیش میکرد، گریه میکردم که دوباره بچسبونش بهش😁 تو عکسا هم اکثرا موهام تا گردنمه و یه تل هم رو سر دارم.‌‌.. خدا می‌دونه چند تا تل شکستم... و چقدر دعوا شدم به خاطرش از طرف داداش:)

نوجوون که بودم نمی‌دونم چطور شده بود که گذاشتم موهام بلند بشه خیلی بلند:) اکثر اوقات هم گیس بود... تا اینکه تیرماه ده سال پیش تصمیم گرفتم از ته موهامو بزنم! یادم نیست چطور این فکر به ذهنم رسید ولی اینکه موی یه دختر رابطه مستقیمی با احساساتش داره حرف بیراهی هم نیست... شاید میخواستم خودمو از آشفتگی های ذهنی و خیلی چیزای دیگه رها کنم... البته همیشه هم دلیلش شاعرانه نیست:))) ممکنه مد باشه یا موی کوتاه خیلی به طرف بیاد یا... بعد از عروسی خاله ام مامانم از جاییکه موهام با کش مو بسته بودم و بافته شده بود قیچی کرد و باقیمونده اش هم داداشم تراشید و کچل کچل شدم😁 مادرم موافق نبود و سعی کردن منصرفم کنن ولی کاری که میخواستم انجام میدادم:) 

تا موهام رشد کرد خیلی بهم خندیدن مامان و خواهرم:)))))  البته که خودمم می‌خندیدم :) یادمه زشت نشده بودم! کاش حداقل یه عکسی گرفته بودم که الان میخندیدیم بهش😅 وقتی مدرسه ها باز شد موهام چند سانتی شده بود ولی هنوز اذیت میکرد:) تا چند سال بعدش و زمان دانشگاه چندین بار پسرونه کوتاه کردم موهامو همون زمانایی از زندگیم که در حال جنگیدن با خودم بودم:) و تا الان هیچ وقت نذاشتم موهام به بلندی اون موقع بشه! 

اینکه چطور یاد موهام افتادم اصل قضیه است😁، دیروز مهمون داشتیم حرف از مو و فروشش شد، گفتن یه آرایشگاه هست که موی بالای ۵۰ سانت سه میلیون میخرن! ما هم یاد موی قیچی شده ی ده سال پیش افتادیم که مامان هنوز نگهش داشته:) و پیداش کردیم عکسش فرستادیم ولی هنوز خبری نشده:)...

۰۹ اسفند ۰۰ ، ۱۹:۳۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^

بیش تر از تیر خوردن درد داره

پسر: گاهی اوقات باید مخالف احساسی که داریم رفتار کنیم؛ حتی وقتی قلبمون میخواد چیزیو بگه ولی نمی‌تونیم انجامش بدیم چونکه کاملا میدونیم هرگز اتفاق نمی افته. عذاب آوره ها؟ بیشتر از تیر خوردن درد داره.

دختر: هرگز تیر نخوردم، ولی فکر کنم بتونم تصورش کنم چقدر درد داره. بی معنی نیست؟ چرا باید به افرادی که هرگز عاشقمون نمیشن حسی داشته باشیم؟ 

ممکنه زمانی برسه که تسلیم بشم!

        

۲۱ آذر ۰۰ ، ۲۱:۴۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سین ^_^