تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خواب» ثبت شده است

+هفته پیش خواب بد دیدم خیلی خیلی بد! همون موقع یکی از اعضای خانواده رفت مسافرت سه روزه. تا وقتی برگشت خیلی سخت گذشت، ترس، نگرانی از آینده و اضطراب. توکل همیشه آرامش بخشه، البته شاید به اندازه ایمانمون! ... همین بود دلیل نوشتن جمله آخر پست «سه دیدار»... زمانیکه فکر میکردم حادثه خبرکرد و رخ نداد و خیالم راحت! شده بود فرداش مامان بزرگ فوت کرد... 

+ چند ماهی بود حالش خوب نبود و دکترا گفته بودن دووم نمیاره... مامان بزرگ حدود ۱۵ سال سختی کشید از زمانی که فشارش رفت بالا، سکته کرد، افتاد و لگنش شکست... خونه نشین شد... نتونست راه بره... تا بعد از مدت ها که با کلی سختی و تلاش با واکر می‌تونست چند قدم برداره(برا همین براش دستکش میبافتم که موقع راه رفتن با واکر بپوشه)... بچه هاش خیلی خوب مراقبش بودن ولی محتاج بقیه بودن برا زندگی سخته، خیلی خیلی سخت... خدا رحمتش کنه... ان شاءالله که اونجا حالش خیلی خوب باشه و هم نشین خوبان باشه...

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

دنیا تماشایی ست اما زندگی اینجا

اندوه دارد، رنج دارد، خستگی دارد

«فاضل نظری»

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

حکمت ۴۴ نهج‌البلاغه: خوشا به حال کسی که به یاد معاد باشد، برای حسابرسی قیامت کار کند، با قناعت زندگی کند و از خدا راضی باشد.

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

 خوش به حال مخاطبای این آیه...

««یـا ایتها النفس المطمـئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبـادی وادخلی جنتی.»

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

آیه ای هست که فراموشش نمیکنید و خیلی دوستش داشته باشید؟ بنویسید ماهم بخونیم:)

 

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۰۳ ، ۲۳:۴۶
سین ^_^

  +هیچ وقت فرصت این پیش نیومد که بپرسم ازش از کی شروع شد ولی فک میکنم برای هر دو از یک زمان شروع شده شاید از اولین دیدار!! ما هردو تنها بودیم یا احساس تنهایی میکردیم چه درست چه به غلط! قطب های همنام درونمون همدیگرو جذب کردن! جنس تنهاییمون یکی بوده... نشونه ها منو برد به این سمت، خاطرات... دیده ها... شنیده ها... اون تنها بود همیشه! هم دیدم هم شنیدم...هنوزم هست! و دل من به درد میاد... منم همین حس داشتم و دارم شاید به غلط...شاید هم همدیگرو مرهم زخم هامون میدیدیم، اون یه منبع مهر و عاطفه میخواست و منم یه تکیه گاه! ... اینا همش شاید ها هستن و حقیقت رو فقط صاحب حق میدونه...چرا برام مهمه؟ یه مسئله حل نشده است و همیشه مسائل حل نشده باعث بی خوابیم میشدن... فراموش میکنم ولی یه دیالوگ کافیه که دوباره به یاد آورده بشه... 

+ مطلب بالا رو یه ماه پیش نوشتم به خاطر خواب دیشبم اینجا نوشتمش!... فقط یادمه خوابش دیدم!:)))... تو خواب می پرسید برا سین قراره خواستگار بیاد؟ سین میخواد ازدواج کنه؟ یا خودش قصد داشت بیاد خواستگاری!!!:))...درست یادم نیست:/ خواب الکی بود به احتمال زیاد، درسته حرفی از خودش زده نشد ولی وقتی حرف یکی از اعضای خانواده اش هم باشه ناخودآگاه یادآور اونم هست...!

پروانه ای بود هفته پیش جلو مغازه دیدم، روز بعدش هم تو پاساژ دیدمش البته در حال پرواز، اگه خودش بوده نه فامیلاش!:)... دیروز با مای سیستر رفتیم خرید، قصد نداشتم انگشتر بخرم، ولی انگشتر پروانه دیدم و خریدمش:)... کلیک

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

او که میپنداشت من لبریز از خوشحالی ام

پِی نبُرد از خندهی تلخم به دست ِخالی ام

 

نارفیقانم چه آسان انگ ِبیدردی زدند

تا که پنهان شد به لبخندی، پریشانحالی ام

 

سالها کنج ِقفس آواز ِخوش سر داده ام

تا نداند هیچکس زندانی ِبیبالی ام

 

شادم از عمری که زخمم منت مرهم نبُرد

گفت هرکس حال و روزت چیست؟ گفتم عالی ام

 

بارها افتادم اما باز هم برخاستم

سختجانم کرد -خوشبختانه- بداقبالی ام

«سجاد رشیدی پور»

 

با من به جای چرب زبانی زلال باش....

 «احسان افشاری»

 

در راه،کلیدِ خانه را گم کردم

در راهِ کلید، خانه را گم کردم....

«احسان افشاری»

منبع اشعار

 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۰۳ ، ۲۲:۵۷
سین ^_^

در زمین مردمان خانه مکن

کار خود کن کار بیگانه مکن

 

کیست بیگانه؟ تن خاکی تو

کز برای اوست غمناکی تو

 

تا تو تن را چرب و شیرین می‌دهی

جوهر خود را نبینی فربهی

«مولوی»

داستانش اینه که یه آدمی میاد کلی وقت و هزینه می‌ذاره و تو یه زمین خونه میسازه؛ وقتی تموم میشه و میخواد ازش استفاده کنه میفهمه تو زمین یه نفر دیگه خونه ساخته!:/

+ هم و غم مون نشه این تن خاکی...

+ این شعر و داستانش هم تو کتاب شهید مطهری خوندم و هم از زبون دکتر دینانی تو برنامه معرفت شنیدم و این همزمانی ها رو دوست میدارم:)

+ شب بیداری ها شروع شد دوباره:/

+ شب دوست داشتنیه ولی این مدلی که موقع سحر بیدار باشی و بین الطلوعین هم ببینی و برکت زمان رو حس کنی وقتی هنوز ظهر نشده و کلی کار انجام دادی ... ان شاءالله دوباره بتونم این مدلی زندگی کنم:)

+ چه خوب بود اگه میشد فکر هامون بشه ضبط کرد و بعدش تبدیل به متن. مثل تایپ صوتی ولی مستقیم از ذهن به متن!:))))... مثل تصعید و میعان شد!:)))!

+ خواب دیدم دو تا ماه تو آسمونه!:)... اولین بار بود و به شدت متعجب تو خواب و ذوق زده و میخواستم ازش عکس بگیرم:)... وقتی تعبیرش خوندم!!!... البته تعبیرها!... باز هم دست مریزاد به ناخودآگاه!!!!.... شاید این خواب ادغام تفکرات شبانه باشه... مثلا شعر بالایی که حکایت جسم و روح و اینجا و اونجاست... تصمیم مهمی که ده ساله گرفتم و پاش موندم ولی گاهی پیش میاد دوباره انگار بین دوراهی قرار گرفتم ولی باز همون تصمیم!:) و...

+ ساغی برای امتحان ریاضی نیومد! مثل اینکه حالش خوب نبوده...

+ توصیه شده به خوندن روزی ۵۰ آیه قرآن:)... تقریبا چهار ماه، میشه قرآن رو ختم کرد. محدوده هر روز نوشتم جدولی. هم عکسش میذارم هم فایلش اگر مایل بودین میتونید استفاده کنید. 

صفحه ۱

صفحه ۲

دریافت (پی دی اف)

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۰۳ ، ۰۴:۰۹
سین ^_^