به خاطر نظر آقا یا خانم شاگرد بنا کنجکاو شدم و دو تا سؤال از دانش آموزام پرسیدم:))... فقط از دو تا کلاس پرسیدم... امروز هم که بازدید داشتیم و فراموش کردم از بقیه هم بپرسم... سرود ملی رو یه عده میگفتن بلدیم بخونیم یه عده هم نه! ... احتمالا به خاطر مجازی بودن مدرسه فراموشش کردن... حداقل سالی یک بار؛ جشن ۲۲ بهمن خونده میشه. یکیشون میگفت به خاطر بازی های جام جهانی بلدم بخونم:))... ازشون خواستم صلوات بفرستن ... خودشون در ادامه اش گفتن و عجل فرجهم. ازشون پرسیدم میدونید یعنی چی؟ عده زیادی نمیدونستن، دو سه نفر که بلد بودن توضیح دادن... بهشون گفتم چیزی که میگید معنیش بدونید:).
امروز شیرینی بردم براشون. دلیلش فقط کلاس دوازدهمی ها میدونستن... کلاس هفتمی ها پرسیدن به چه مناسبته؟ ... گفتم مناسبت خاصی نداره... چون دوستتون دارم براتون شیرینی خریدم:)... فکر میکردن قضیه نامزدی و ایناست:)))... حالا بگو نامزدی من چه ربطی به دانش آموز داره که بخوام شیرینی بخرم😁
موقع برگشت از مدرسه، دوباره حرفی زده شد که نتونستم هیچ چی نگم:) و بعدش یکی از همکارا گفت وطن چه سودی بهم رسونده که برام مهم باشه... منم گفتم اگه بحث سود و زیان هست که حرفی نمیمونه... سکوت اختیار نموده تا خونه:)... وقتی افق دید اینقدر متفاوته جای بحث نمیمونه... چند ساله همین اوضاع رو با همکارا دارم... دفعات زیادی بوده که سردرد گرفتم، ناراحت شدم، عمیقاً به فکر فرورفته و ...
این چند سال اخیر به خاطر همکارام باعث شد یه مورد خیلی مهمی رو متوجه بشم:)... اینکه نمیتونم با آدمی زندگی کنم که هم مسیر نباشیم... غیر ممکنه برام:) و به شدت آزار دهنده... تو یه برهه از زندگیم نزدیک بود شخصی رو انتخاب کنم که دیدگاه های متفاوتی داشتیم ولی عدو شد سبب خیر:)... الان بیشتر متوجه ام که باید بگم خدا رو صد هزاااار مرتبه شکر❤️ که نشد:)
تنهایی خیلی بهتر از بودن با آدم اشتباهیه:)