تشنگی آور به دست...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پدر» ثبت شده است

دو تا بگیر!

ساعت ۹ نشده بود به خاطر شربت دیفن هیدرامین خوابم برد نزدیک ظهر بود گوشیم زنگ خورد فکر کردم آلارم هست ولی پدر بود، ( آلارم و زنگ خور گوشیم یکیه!) گفت به مامان بگم مرغ خریده! منم دلخور و خواب آلود گفتم مگه خودش نمیدونه، خواب بودم، حتما باید بهش بگم؟ گفت بگو بهش. بلافاصله بعد از قطع گوشی پشیمون شدم از لحن حرف زدنم:( ولی چه فایده... 

مثل اینکه صبح که پدر می‌ره بازار مامان بهش میگه مرغ بخر برا ظهر و پدر میگه شاید نتونم و مامان هم یه غذای دیگه درست می‌کنه و پدر هم که فکر می‌کنه هنوز دیر نشده خواسته اطلاع بده:)... نمی دونم و نپرسیدم چرا به مامان زنگ نزده! شاید تو حیاط بوده گوشی جواب نداده!؟...

شب که پدر سر کار بود دوباره زنگ زد ولی به خواهرم دفعه دوم من جواب دادم، گفت میخواد بره ...( مرکز استان) و آدرس یه برگه ای داد تو اتاقش که بدم مامان بده به همکارش که میاد دم در خونه... با خنده گفت میرم .... زن میگیرم همونجا میمونم دیگه برنمی گردم( پدر گاهی شوخه:) ) منم بر خلاف همیشه که می‌خندیدم فقط و چیزی نمیگفتم بهش گفتم دو تا بگیر :))) خندید و خدافظی. 

اومدم به مامان گفتم بابا چی گفته و چی جواب دادم. گفت جدی؟ گفتی؟ بعدشم گفت خوب گفتی:))

خدا خیلی مهربونه که یه فرصت بهم داد تا اون مکالمه سر ظهر با این مکالمه آخر شب جبران کنم. البته همیشه مهربون بوده:)

 

۰۳ آذر ۰۰ ، ۰۶:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^

احترام

امام جعفر صادق «علیه السلام» می فرماید:«کسی که نسبت به بزرگ تر ها احترام نگذارد و به کوچک تر ها محبت نکند از ما نیست.»

در این مورد خوب است به خاطره ای در مورد یکی از عالمان بزرگ گوش کنید. 

از برادر بزرگ امام موسی صدر پرسیدم: آقا موسی از چه خصوصیات اخلاقی ویژه‌ای برخوردار بود و چه عاملی سبب اوج و عظمت ایشان گردید و این گونه در قلب مردم دنیا به خصوص در میان شیعیان لبنان و دیگر مسلمانان جای گرفت؟

در جواب فرمود:«آقا موسی همیشه در خدمت مرحوم پدر، که معلم او نیز بود، نهایت احترام و ادب را به کار می گرفت. وقتی که پدر می خواستند از منزل خارج شوند، فورا می دوید، کفش های پدر را جفت می کرد و دست به سینه تا چند قدمی ایشان را بدرقه می کرد. و هنگامی که پدر بر می گشتند و از در حیاط وارد می شدند، بی درنگ و شتابان هر کاری داشت کنار می گذاشت و به استقبال او می شتافت.»

برگرفته از کتاب «بر سفره نماز»

 

 

 

 

۱۲ شهریور ۰۰ ، ۱۱:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^