Three Scotchmen went to church. Everything was fine until the
.collection basket was passed
.They immediately whispered for a while and solved the difficulty
.
One fainted, and the other two carried him out
Three Scotchmen went to church. Everything was fine until the
.collection basket was passed
.They immediately whispered for a while and solved the difficulty
.
One fainted, and the other two carried him out
.The doctor was trying to encourage a gloomy patient
.You are in no real danger, he said
.I have had the same disease myself
".Yes, the patient said, "but you didn't have the same doctor
دکتر سعی می کرد تا یک بیمار افسرده و دلتنگ را تشویق نماید.
او گفت: شما در معرض هیچ خطر جدی(واقعی) نیستید. من خودم همین بیماری را داشته ام.
بیمار گفت: بله اما شما چنین دکتری نداشتید.
«۷۲ داستان کوتاه انگلیسی؛ سید ناصر سعیدی»
وقتی دور و برم به یمن قطعی برق این مدت سیاه پوشه و همینطور سقفم آسمون سیاه چشمک زن و تو گوشم ...
یا حبیب من لا حبیب له
یا حسین
یا طبیب من لا طبیب له
یا حسین
...
فکر میکنم به اینکه این همه سال گذشت و الان با گذشته چه فرقی دارم و دارم به وضوح میبینم که قبلاً نمیدونستم که نمیدونم ولی الان میدونم که نمیدونم و گمشده ی من معرفت هر چه بیشتره که به دنبالش عشق جاری میشه...
فکر کردم به اینکه سال ها گذشته ولی هم چنان جمعیت ناله کنان، سینه زنان، گریه کنان، بر سر زنان ووو... یک صدا میگن یا حسین ...
آیا میخواد یادمون باشه یک بار ابلیس یارانش جمع کرد و همه آدما رو فراخوند که مظهر حق رو به قتلگاه ببرن؟؟! میخواد یادمون بمونه که قراره دوباره تاریخ تکرار بشه ولی این بار ...! میخواد بهمون یادآوری کنه که حواسمون باشه داریم میریم سمت لشکر ابلیس یا سمت اندک یاران حق و مظهر حق ؟!
ترس داره و گریه ، گریه ، گریه ... که نباشی بین عشاق
وای اگه باشی بین تبر به دستان...
فرمانده عشاق دل آگاه حسین است بیراهه مرو ساده ترین راه حسین است