تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

امروز یه اتفاقی باعث شد یاد این خاطره از آخرین سفرمون به مشهد بیفتم. جالب اینجاست وقتی برا خواهرم تعریف میکردم فورا ذهنش رفت مشهد و همون اتفاق:)

خیلی شلوغ بود و همه جای صحن پر بود از آدم های نشسته و ایستاده و در حال حرکت، ما هم یه گوشه نشسته بودیم و از قضا جلوی در استراحتگاه خادم ها بودیم، یکی از خادما که میخواست بره داخل یه نون بسته بندی داد به بچه کوچیک کنار ما منم رو کردم به خواهرم و  گفتم  به من نمی‌ده از اینا😞😅 و خندیدیم. چند ثانیه بعد یه خادم دیگه اومد و نون دستش داد بهم ! کلی آدم نشسته بود اونجا و منم که بچه نبودم! اولش هنگ بودم و متعجب بعدش کلی ذوق کردم و خیلی چسبید 😁

آخرین سفر، قبل کرونا بود ان شاء الله به زودی زود قسمت ما و هر کی دلتنگه بشه.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۰۰ ، ۲۲:۰۶
سین ^_^

 شکیبایی دو گونه است؛ شکیبایی بر آنچه خوش نداری و شکیبایی در آنچه دوس داری.

«حکمت ۵۵ نهج‌البلاغه»

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۰۰ ، ۰۷:۳۲
سین ^_^

پسر: گاهی اوقات باید مخالف احساسی که داریم رفتار کنیم؛ حتی وقتی قلبمون میخواد چیزیو بگه ولی نمی‌تونیم انجامش بدیم چونکه کاملا میدونیم هرگز اتفاق نمی افته. عذاب آوره ها؟ بیشتر از تیر خوردن درد داره.

دختر: هرگز تیر نخوردم، ولی فکر کنم بتونم تصورش کنم چقدر درد داره. بی معنی نیست؟ چرا باید به افرادی که هرگز عاشقمون نمیشن حسی داشته باشیم؟ 

ممکنه زمانی برسه که تسلیم بشم!

        

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۰۰ ، ۲۱:۴۷
سین ^_^