تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۹ مطلب در آذر ۱۴۰۳ ثبت شده است

+هفته پیش خواب بد دیدم خیلی خیلی بد! همون موقع یکی از اعضای خانواده رفت مسافرت سه روزه. تا وقتی برگشت خیلی سخت گذشت، ترس، نگرانی از آینده و اضطراب. توکل همیشه آرامش بخشه، البته شاید به اندازه ایمانمون! ... همین بود دلیل نوشتن جمله آخر پست «سه دیدار»... زمانیکه فکر میکردم حادثه خبرکرد و رخ نداد و خیالم راحت! شده بود فرداش مامان بزرگ فوت کرد... 

+ چند ماهی بود حالش خوب نبود و دکترا گفته بودن دووم نمیاره... مامان بزرگ حدود ۱۵ سال سختی کشید از زمانی که فشارش رفت بالا، سکته کرد، افتاد و لگنش شکست... خونه نشین شد... نتونست راه بره... تا بعد از مدت ها که با کلی سختی و تلاش با واکر می‌تونست چند قدم برداره(برا همین براش دستکش میبافتم که موقع راه رفتن با واکر بپوشه)... بچه هاش خیلی خوب مراقبش بودن ولی محتاج بقیه بودن برا زندگی سخته، خیلی خیلی سخت... خدا رحمتش کنه... ان شاءالله که اونجا حالش خیلی خوب باشه و هم نشین خوبان باشه...

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

دنیا تماشایی ست اما زندگی اینجا

اندوه دارد، رنج دارد، خستگی دارد

«فاضل نظری»

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

حکمت ۴۴ نهج‌البلاغه: خوشا به حال کسی که به یاد معاد باشد، برای حسابرسی قیامت کار کند، با قناعت زندگی کند و از خدا راضی باشد.

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

 خوش به حال مخاطبای این آیه...

««یـا ایتها النفس المطمـئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبـادی وادخلی جنتی.»

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

آیه ای هست که فراموشش نمیکنید و خیلی دوستش داشته باشید؟ بنویسید ماهم بخونیم:)

 

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۰۳ ، ۲۳:۴۶
سین ^_^

و حادثه ای که خبر کرده بود رخ داد!

داشتم دستکش جدید براش میبافتم...

عمه گفت هنوز یه دستکش نو داشت که استفاده اش نکرده بود...

ممنون میشم یه فاتحه بخونید برا مامان بزرگ و همه عزیزانمون که دیگه نیستن.

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۰۳ ، ۰۰:۳۷
سین ^_^

عباراتی از کتاب سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد (۲) به قلم نادر ابراهیمی:

«از قلب بی‌خاطرگی، استخراج خاطره می‌کند؛ از درون آنچه دیگران روایت می‌کنند.»

 

«به قصد تجزیه و تحلیل به درون می‌فرستاد، و این حال بود که به کناره‌گیری از همگان تعبیر می‌شد.» 

 

«خودت نخواسته‌ای این طور باشی؛ اما خودت می‌توانی بخواهی که این طور نباشی.»

 

«آن‌ها را آن گاه که بسیار خاموش‌اند، به زبان‌ درونشان نگاه کن، و هنگامی که به سخن می‌آیند، بدان که سیل‌بندی از پیشِ سیلی کنار رفته است.» 

 

«در تنهایی، آن قدر با صدای بلند می‌گریم که به جز صدای من، تمامی طبیعت را سکوت مرگ بگیرد. چرا اینجا، در حضور همگان؟ مگر قحط جا برای گریستن است؟»

 

«دوست دارم گریه‌هایم را پیش خدا ببرم. سرم را روی زانوی مهربانی‌های خدا بگذارم و برای آن‌ها که صدایشان صدای خداست، گریه کنم.»

 

«من در بیشتر سال‌های عمرم به دنبال مراد می‌گشتم؛ مرادی که بر منبر همان گونه باشد که در خانه هست، و در جماعت همان گونه که در خلوت.» 

 

 «-در تو چیزی هست؛ چیزی بسیار بیش از آنچه که لازم است باشد.

ـ عشق...

ـ حرمتش را نگه دار! برخی واژه‌ها را باید که دور از دسترس همگان نگه داری. بر زبانش که بیاوری، بازاری می‌شود.

ـ فراموش نمی‌کنم.»

 

«حساب خداوند از حساب ما جداست. نمی‌شود حق مبارزه با ظلم و جهاد در راه حق را به خداوند واگذار کرد و کنار نشست. همة حساب‌ها را با دعوت خداوند به معرکه حل نکنیم. این کار گناه است. خداوند آنچه را مصلحت بداند می‌کند. انسان نیز، که جانشین خداوند بر زمین است، باید همین ‌گونه رفتار کند؛ منتهی با توکل.»

«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»»«»«»«»

پاره‌هایِ این دلِ شکسته را

گریه هم دوباره جان نمی‌دهد

خواستم که با تو درد دل کنم

گریه‌ام ولی امان نمی‌دهد... 

«قیصر امین پور»

«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»««»«»«»

میگن حادثه خبر نمیکنه!! وقتی خبر می‌کنه یعنی قرار نیست رخ بده!؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۰۳ ، ۱۶:۰۶
سین ^_^