تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۹۱ مطلب با موضوع «کتاب» ثبت شده است

اشک از لبخند با ارزش تر است، زیرا لبخند را می شود به هر کس هدیه داد، اما اشک را فقط برای کسی میریزی که نمیخواهی از دستش بدهی.(فریاد بی صدا)

 

ما گاهی دلمان میسوزد برای کسانی که نه به خودشان احساسی دارند نه به دیگران...(بلندی های بادگیر)

 

من کمتر از آنم که بر زبان آوردی، و برتر از آنم که در دل داری.(حکمت ۸۳ نهج‌البلاغه)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۰۱ ، ۲۱:۰۷
سین ^_^

چند تا جمله از کتاب که خیلی دوست داشتم یادداشت کردم:)

جمله سوم که کنارش تیک زدم در خودش کلی حرف داره شایدم برداشت های خودم زیاده ازش:) به نظرتون خلاصه اش میشه چی؟ به نظرم میشه دوستت دارم:) اما خیلی قشنگ اومده با عمل ثابت کرده و حتی غیرمستقیم بیانش کرده. این روزا بعضی کلمات اینقدر به کار بستنشون عادی شده که ارزش خودشون دارن کم کم از دست میدن... کلمه ای که خیلی شنیدین شاید حتی از بقال سر کوچه😂: «عزیزم» 

کلمه ای که حتی دشمنای درجه یک هم به هم میگن از سر عادت:/ یا مثلاً ادب در کلام یا آداب اجتماعی!!! حالا با این شرایط به یکی که واقعا برامون عزیزه بگیم عزیزم همون رنگ و بو رو داره؟؟؟ 

شاید دارم سخت میگیرم😅، خودم باید برم ابراز علاقه در کلام یاد بگیرم🤔... ولی در عمل بیشتر میپسندم هم برای خودم هم برای دیگران:)

یه نفر بیاد بگه مثلا از بوی کله پاچه خیلی بدم بیاد ولی چون میدونستم دوست داری رفتم برات گرفتم:)) خب این یعنی چه؟ یعنی خاطرت برام عزیزه، دوستت دارم، عاشقتم😁 بهتر از دوستت دارم خشک و خالی نیست؟

 

 

 

شب عمیق است؛ اما روز از آن هم عمیق تر است.غم عمیق است اما شادی از آن هم عمیق تر است.

 

چیزی غم انگیز تر از پیری روح وجود ندارد. از مرگ هم صدبار بدتر است.

 

√میبینی که چقدر خوب، من بی حافظه، نام تک تک چیز هایی را که خواسته بودی به خاطر سپرده ام؟

 

ما تا زمانی که می کوشیم خود را خالصانه و عادلانه قضاوت کنیم، از قضاوت دیگران نخواهیم ترسید و نخواهیم رنجید...

 

زمانی که اندوه به عنوان یک مهاجم بد قصد سخت جان می آید، نه یک شاعر تلطیف کننده ی روان، حق است که چنین مهاجمی را به رگبار خنده ببندی...

 

کودکی ها را به هیچ دلیل و بهانه، رها مکن، که ورشکست ابدی خواهی شد... 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۰۱ ، ۲۳:۱۵
سین ^_^

چند صفحه اول کتاب که خوندم خیلی ازش خوشم اومد و میخواستم فورا به لیست معرفی کتاب اضافه اش کنم ولی گفتم زوده و صبر کردم تا آخر بخونمش، همونطوری که انتظار داشتم تا آخر عالی بود...

به نظرم میزان علاقه مون به یه کتاب خیلی به شرایطمون حین خوندن کتاب بستگی داره. ممکنه در یه بازه زمانی خاص عاشق یه کتاب بشیم در صورتیکه اگر همون کتاب تو یه شرایط دیگه میخوندیم اینقدر برامون خاص نمی‌شد. 

یکی از دلایل خوب بودن یه کتاب برام(ون!) حس مشترکی هست که با شخصیت اول یا یکی از شخصیت های داستان داریم... 

وقتی کتاب شروع کردم وارد دنیای افکار خودم ‌ و حسرت های خودم شدم... چقدر طولانیه واقعا یه کتاب میشه😁

بعد از همه اینا یه چیز بود که فکرم درگیر کرده بود و شاید حسرتش مونده بود، بهترین چیزی که میتونستم داشته باشم و الان ندارم و ممکنه هیچ وقت نتونم داشته باشمش!؟... ولی بعد خوندن این کتاب حسم نسبت به این مسئله هم تعدیل شده و اینه معجزه کتاب... بی دلیل نیست عاشق کتابم:))

یکی از ویژگی های کتاب که برام خاصش کرده اینه که وقتی میخوندمش مثل این بود که دارم فیلم نگاه میکنم، خیلی قشنگ توصیف کرده، بدون اینکه خسته کننده باشه.

 

عبارت هایی از کتاب:

 

مشکلات هر کسی از نظر خودش بزرگ ترینه.

 

هوای بیرون خیلی بده مگه نه؟ 

آره

ولی زنبق ها شکوفه کرده ن.

 

 

آدم ها هم مثل شهرند. نمی شود به خاطر چند بخش کمتر جذابشان، به کل آن ها را کنار گذاشت. شاید جاهایی دارند که آدم خیلی ازشان خوشش نمی آید، مثلا حومه شهر و کوچه های فرعی تاریک و خطرناک، اما بخش های خوبی هم دارند که حضور در آن ها را ارزشمند می‌کند.

 

 

گاهی حسرت هامون هیچ ریشه ای در واقعیت ندارن و یه مشت حرف مفتن.

 

 

گاهی تنها راه یاد گرفتن، زندگی کردنه.

 

 

هدف شاد بودنه؟ 

نمی‌دونم. فکر کنم دوست دارم زندگیم معنایی داشته باشه. می‌خوام یه کار خوب بکنم.

 

 

هرگز همراهی ندیدم که به اندازه تنهایی بتواند با انسان همراه شود.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۰۱ ، ۱۸:۲۹
سین ^_^