تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۹۱ مطلب با موضوع «کتاب» ثبت شده است

برا امتحان شهریور رفته بودم مدرسه...موقع برگشت از مدرسه تو ماشین یکی از آهنگا منو برد به 15 سال پیش:)! خودش بود... همون آهنگ بود... خیلی سال قبل دنبالش گشته بودم ولی نتونسته بودم پیداش کنم... مشابهش بود ولی خودش نه... این خود خودش بود... 

چند سالی هست به شدت کم یا اصلا آهنگ گوش نمی‌دم مگر تو ماشین باشم و آهنگ بذارن یا ... زمان دانشگاه قبل خواب، گاهی موقع مطالعه و تو مسیر رفت و برگشت از دانشگاه به خونه همش آهنگ گوش میدادم...شورش درآورده بودم... اون موقع نمی‌دونستم که حالم بدتر می‌کنه و نمی‌ذاره از اون باتلاق بیام بیرون...

 

غم زمانه خورم یا فراق یار کشم

به طاقتی که ندارم، کدام بارکشم؟

.

.

.

شبهای هجر را گذراندیم و زنده ایم

ما را به سخت جانی خود این گمان نبود

شیخ بهایی

 

    حالم گرفته است و بازم دلیلش نمیدونم، شاید به خاطر کتاب مسئله اسپینوزا باشه       ... جام زهر دادن به سقراط... هم دوره بودن اسپینوزا با ملاصدرا و تفکرات تقریباً مشابه...تکفیر اسپینوزا... چه غم انگیز...!

 

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۰۱ ، ۰۶:۳۲
سین ^_^

چشم: پنجره روح، مرکز زیبایی رخسار، نقطه ای که در آن هویت فرد متمرکز است؛ اما در عین حال وسیله بینایی که باید بدون وقفه شسته و خیس گردد و با مقداری مایع ویژه نمک آلوده خوب نگهداری شود. نگاه این بزرگترین و ستایش انگیز ترین چیزی که انسان داراست، بدین گونه منظما با حرکتی مکانیکی قطع می گردد؛ همچون شیشه اتومبیل که به وسیله برف پاک کن شسته شود.«برگرفته از کتاب هویت اثر میلان کوندرا»

وقتی تو یه کتاب میرسم به همچین جملاتی که از قبل و قلبا قبولشون دارم چه ذوقی میکنم. وقتی با یه نفر دارم صحبت میکنم به چشمش نگاه میکنم نه به حالت چشمش خود چشمش:) خیلی وقت ها پیش اومده که بعدش حتی یادم نمیاد طرف چی پوشیده، قیافش چه شکلی بوده اگه مرد بوده ریش داشته یا نه 😅 و...

و بیشتر اوقات نگاه افراد و عمق چشماشون جست و جو میکنم، بعضیا غم نگاه دارن...

گاهی تو آینه تو چشمام دنبال خودم میگردم...

 

هر دانش آموز برای اثبات درستی یک فرضیه علمی فیزیکی می تواند دست به آزمایش زند اما بشر چونکه فقط یکبار زندگی می کند هیچ امکان به اثبات رساندن فرضیه ای را از طریق تجربه شخصی خویش ندارد به طوری که هرگز نخواهد فهمید که پیروی از احساسات کار درست یا نادرستی بوده است.«برگرفته از کتاب بار هستی اثر میلان کوندرا»

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۰۱ ، ۲۳:۵۳
سین ^_^

«غم انگیز بود وقتی به این فکر میکرد که این بارقه های خاطرات تمام آن چیزی است که از آن دوران پر تلالو غنی باقی مانده است؛ از رخدادهایی تا بدان حد لبریز از زندگی، از معنا و از تلخی.»

 

 

«اسپینوزا از یه جمله لاتین خیلی خوشش میومده:«از منظر ابدیت». به نظر اون رویداد های روزمره کلافه کننده، کمتر باعث تشویش میشن اگر که از منظر ابدیت بهشون نگریسته بشه!»

  😊  وقتی این قسمت از کتاب درمان شوپنهاور خوندم باهاش ارتباط برقرار کردم و خوشم اومد چون قبل از این، منطق خودم برای صبر همین بوده! میگم نهایتا دیگه صد سال اینجا باشیم صد سال در مقابل ابدیت چیزی نیست.‌‌.. خیلی بهتر میشه تحمل کرد اون قسمت های سخت زندگی رو... 

 

 

«حداقل باعث آرامشم میشه که فکر کنم تو هم اونجایی! تصور اینکه تنها اما با هم هستیم کمتر شومه!»

 

 

«این ایزوله شدن یه جور قرنطینه دوجانبه است! در وهله اول، خود شخص بیمار خودشو ایزوله می‌کنه چرا که نمی‌خواد دیگران رو با خودش بکشونه به قعر نا امیدی و بدبختی... و دوم اینکه دیگران ازش دوری میکنن؛ حالا یا به خاطر اینکه نمیدونن باهاش چطوری رفتار کنن و حرف بزنن، یا اینکه به کل نمیخوان اصلا با مرگ سر و کاری داشته باشن!»

   😊این قسمت منو یاد عزیزی میندازه که بینمون نیست، به خاطر همین طرز فکر: ایزوله شدن... نتونستم برای آخرین بار ببینمش و حسرتش تا همیشه هست...............

 

 

 

«افراد مستعد می توانند هدفی را بزنند که دیگران توانایی زدنش را ندارند؛ در حالیکه افراد نابغه می‌توانند هدفی را بزنند که دیگران توانایی دیدن اش را ندارند.»

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۰۱ ، ۲۳:۵۰
سین ^_^