تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

۱۱۰ مطلب با موضوع «کتاب» ثبت شده است

هم‌چنان ما همه از رسم تو خط می‌گیریم

رفته‌ای باز مدد از تو فقط می‌گیریم

 

نه فقط دست زمین از تو، تو را می‌خواهد

سالیانی‌ست که معراج خدا می‌خواهد 

 

زیر پای تو به زانوی ادب بنشیند

لحظه‌ای جای یتیمان عرب بنشیند

 

بعد از آن روز که در کعبه پدیدار شدی

یازده مرتبه در آینه تکرار شدی

 

بار دیگر سپر و تیغ و علم را بردار

پا در این دایره بگذار؛ عدم را بردار

 

باز هم تیغ دودم را به کمر می‌بندی

باز هم پارچۀ زرد به سر می‌بندی

 

تا که شمشیر تو در معرکه‌ها هو بکشد

نعرۀ حیدری «أین تَفرّوا» بکشد

 

باز از خانه می‌آیی به خداوند قسم

رستخیزانه می‌آیی به خداوند قسم

 

تا زمین باز هم آباد شود باز بیا

ای بزنگاه ازل تا به ابد باز بیا

 

تازه این اول قصه‌ست حکایت باقی‌ست

ما همه زنده بر آنیم که رجعت باقی‌ست

 

رفته ساقی که قدح پر کند و برگردد

عرش را غرق تحیّر کند و برگردد

 

دیر یا زود ولی می‌رسد از راه آخر

یک نفر عین علی می‌رسد از راه آخر

 

می‌نویسم که شب تار سحر می‌گردد

یک نفر مانده از این قوم که بر می‌گردد...

 

«تحیر؛ سید حمیدرضا برقعی»

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۰۴ ، ۱۵:۲۴
سین ^_^

عبارت هایی از کتاب «دعبل و زلفا» نوشته مظفر سالاری:

 

«افسوس که برزخی میان حق و باطل نیست. از حق که گذشتی، دیگر هر چه هست باطل است.»

 

«خدا کند آنچه را در قلبم می گذرد و غمی را که بر درونم پنجه می کشد و می خراشد، هرگز تجربه نکنی!»

 

 «احساس می کرد پس از سفری طولانی در دریایی طوفانی به ساحل رسیده است.»

 

«بیا دل به این خوش داریم که شاید قرن ها بعد، دو دلدار به یاد من و تو، سختی ها را تاب آورند و تسلیم ناامیدی و غم نشوند و بگویند روحتان شاد!»

 

قبلا از این نویسنده رمان شب صورتی رو خونده و پسندیده بودم. دعبل و زلفا رو بهتر میدونم گرچه فضاها متفاوته. بعد از دعبل و زلفا علاقمند شدم بقیه آثار نویسنده رو هم بخونم.

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

        بعد از آن روز که در کعبه پدیدار شدی 

        یازده مرتبه در آینه تکرار شدی 

        راز خلقت همه پنهان شده در عین علی است 

        کهکشانها نخی از وصله نعلین علی است

         «سید حمیدرضا برقعی»

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۰۳ ، ۲۳:۰۹
سین ^_^

۱. وقتی میبینیم یه نفر داره خودزنی میکنه، چه حسی داریم؟ همون حس دارم وقتی یه نفر داره توهین می‌کنه به مقدسات و آدمای خوب...

۲. امروز توفیق داشتم و برنامه محفل دیدم. چقدر خوبه... از ذهنم گذشت که اپسیلنی هم نیستم:)

۳. یه کتاب پیشنهادی برا این ماه: «آداب انس با قرآن». 

«قرآن را بدین عالم فرستادند در کسوت حروف، در هر حرفی هزار هزار غمزه جان ربا تعبیه کردند؛ آنگاه این ندا در دادند:«وَ ذکر فان الذکری تنفع المومنین». فرمود: تو دام رسالت و دعوت بنه آن کس که صید ما باشد دام ما خود داند و در بیگانگان از من هیچ طمعی نیست.»

۴. کتاب های شعر سید حمید رضا برقعی دارم میخونم، فوق العاده است.

«دلم هوای حرم کرده است می دانی»

۵. دیشب ساعت دوازده و نیم با مای سیستر رفتیم تو حیاط، سحری(شام) خوردیم. ماه و ستاره و هوای یه کم سرد، ها میکردی بخار دیده میشد:)))... دفعه دوم که سحری خوردم حالم به شدت بد شد، میشم مثل آدمی که غذای بد یا فاسد خورده و مسموم شده! برای همین ساعت دوازده تا یک شب غذا میخورم. خواهرمم همراهی می‌کنه ناچارا:). 

۶. به احتمال خیلی زیاد هفته آینده مدرسه تعطیله. دیروز دانش آموزا رو دیدم ولی حس میکنم چند روز گذشته! دلم براشون تنگ میشه...

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۰۳ ، ۲۳:۰۷
سین ^_^