تنها التیام بخش
بعد از دو سه روز خوابم به حالت معمولی برگشت ...خداروشکر:)
بعضی مسائل هست که تنها با گذر زمان حل میشه بعد از چند لحظه یا چند سال و هر چقدر هم خودت به آب و آتیش بزنی فایده نداره و ممکنه اوضاع سخت تر هم بشه.
بعضی اوقات واکنشمون در لحظه حادثه:) تعیین کننده ی حالمون بعد از حادثه است.
دو تا اتفاقی که افتاد ....( مربوط به دو سال اخیر)
یکی رفتار غیر منطقی همراه با بی احترامی فروشنده مغازه ای بود که بعد از چند بار خرید ازش برامون یه آدم خوش برخورد و منصف جلوه کرده بود. رفتارش و حرفاش اینقدر غیر منتظره بود که تو شک بودم و نتونستم حرفایی که باید رو بزنم؛ عمیقأ و به شدت از رفتارش ناراحت شدم. ولی با خودم حرف زدم با خدا حرف زدم که نتیجه این کارش از دست دادن مشتری هاشه و به ضرر خودش و براش دعا کردم تا دلم باهاش صاف بشه ولی ناراحتیم ادامه داشت طوری که رو جسمم اثر گذاشت... مشکل گوارشی داشتم همیشه از بچگی ولی علائم جدید و نگران کننده ای رو شاهد بودم و فکر کردم مشکل جدی پیدا کردم ولی بعد از چند روز که فکرم آروم تر شد و داشتم فراموش میکردم چیشده به حالت عادی برگشتم و علائم هم ازبین رفت.
دومی زمان انتخابات بود و رفتیم رای بدیم و دو نفری که برا بررسی شناسنامه گذاشته بودن که تشخیص بدن متعلق به رای دهنده هست یا نه با اطمینان گفتن شناسنامه خودت نیست اولش جدی نگرفتم و ماسک آوردم پایین که صورتم ببینن و ... حرفشون این بود که شبیه عکست نیستی!!!! و سنت کمتر از عکس و سنی که تو شناسنامه هست نشون میده و حتی گفته بودن که به سن رأی نرسیدی!!!!!!!!!!!! ( جمله آخر بعدا خواهرم بهم گفت و خودم نشنیده بودم.عکس متعلق به ۱۶ سالگیمه و هنوز رو شناسنامه ام هست و هنوزم ازش استفاده میکنم) هیچ وقت پیش نیومده بود که بگن عکس خودت نیست...
یه سری توضیحات دادم و شغلم گفتم و گفتم با یه تماس میشه حلش کرد و... فایده نداشت و وقتی دیدم حرفام فایده نداره و طرف داشت عکسم از شناسنامه جدا میکرد به شددددت عصبانی شدم و داد و فریاد و بعد از کلی جر و بحث و دیدن مدیر دوران مدرسه که اونجا بود و تاییدش، مسئول حراستشون:) اومد و یه نگاه به عکس و یه نگاه به من انداخت و گفت خودشه و تمام:) و نیازی به تأیید کسی هم نیست...
نهایتا چهار پنج سال کوچیک تر به نظر بیام و بیشترش کاملا غیر منطقیه، و از چشمام فورا میشد فهمید که عکس خودمه چیزی که حراست هم بهشون گفت...
تو کل زندگیم تا جاییکه یادمه دو سه بار به این شدت عصبانی شدم ولی بر خلاف اتفاق قبلی بعدش نهایتا یه روز ذهنم درگیر کرده باشه و حالم روبراه شد. به خاطر اینکه حرفام زدم بهشون و سکوت نکردم...
ولی تو دلم مونده که اینا رو بهشون نگفتم 😅 که شما رو کی و از کجا پیدا کرده گذاشته پشت میز یا وقتی هیچ چی حالیتون نیست بیجا میکنید مسئولیت قبول میکنید😁
+ بعضی از مسائل زندگی رو فقط باید بپذیریم و باهاشون کنار بیایم چون حل شدنی نیستن یا زمان خیلی خیلی طولانی نیازه که حل بشن اونم شااااید.:)