تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

  • ۰۳/۱۰/۲۹
    Two

هیجان...

چهارشنبه, ۳۰ آذر ۱۴۰۱، ۱۱:۵۵ ب.ظ

بالاخره سوار موتور شدم😋😋😋😋😋

خیلی خوب بود😋😋😋😋😋

از ذوق زیاد امشب خوابم نمیبره 😅

رفته بودیم خونه بابابزرگ... دایی، موتور داره... یهویی تصمیم گرفتم و ازش خواستم بریم موتور سواری😁

یه دور زدیم فقط... هم میترسیدم ... هم خوش می‌گذشت خیلی... شونه های دایی محکم گرفته بودم که نیفتم 😅... ترس بود و هیجان و باد سرد .... عالی بود ... خیلی خوب بود خیلی😋😋😋... لباسم مناسب نبود... هوا هم سرد... زود برگشتیم:)... مثل شهر بازی بود ...با ترس، هیجان، شادی:)...

تا حالا سوار موتور شدین؟:)

خدایا شکرت❤️

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۹/۳۰
سین ^_^

هیجان

نظرات  (۳)

۰۱ دی ۰۱ ، ۰۰:۱۲ زری シ‌‌‌

یه زمانی ماشین نداشتیم موتور سوار میشدیم :)

 

بعد یه دور من و جو گرفته بود که بابااا من موتور سوار میشدم و خیلی اوکیه و فلان

نشستم ترک موتور داییم ، دیدم ددم وای :) اصلا حفظ تعادل بسی سخت است تو چاله چوله ها .

پاسخ:
ما هنوزم هیچکدومُ نداریم😅 هیچکس برا خرید، پیشقدم نمیشه:/
آره خیلی... موقعیکه میرسیدیم به سرعت گیر، میگفتم حواست باشه:))) ... آروم میروند... شاید از آخرین باری که سوار موتور شدم ده سال هم بیشتر گذشته... وقتی میخواد بپیچه هم سخته😅

موتور سوار شدم ولی نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم😐😐😐

پاسخ:
دلتون میاد😄
البته معمولاً پسرا احتیاط نمیکنن... اینکه باهاش ارتباط برقرار نکردین یعنی یه خطر رو از خودتون دفع کردین😁
۰۲ دی ۰۱ ، ۱۸:۴۱ مرتضی پورظهیر

هرروز سوار میشم

رفیقیم باهم

پاسخ:
خوشا به حالتان😅
جوانب احتیاط هم رعایت کنید خوبه:)))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">