تشنگی آور به دست...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حرم» ثبت شده است

جام جنون

«آن باده که فارغ کند از هوش مجوی

آنرا که کند ساده فراموش مجوی

آنگاه که رخنه کند عشقی به دلت

آنرا که کند درد دلت گوش مجوی»

 

«بغضیست که بگرفته سر راه گلویم

دردِ دلِ خود را نتوانم که بگویم

حالا که سکوتم شده آیینه‌ی قلبم

آهی بکشم تا شکند صبرِ سبویم»

 

«درد و رنج عاشقی خوش‌تر ز فارغ شدن است»

 

«در لحظه‌ی دیدار تو دردم به سرآید»

 

«دل خوش شده‌ام به دیدن و شوق وصالت»

 

گزیده هایی از «جام جنون» نوشته بابک محمدی

|°|•|°|•|°|•|°|•|°|•|°|•|°|•|°|•|°|•|°|•|°|•|°|•|°|•|°|•|

 

🖤صل الله علیک یا ابا عبدالله الحسین❤️

۲۹ مرداد ۰۳ ، ۰۰:۳۹ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سین ^_^

خیلی چسبید:)

امروز یه اتفاقی باعث شد یاد این خاطره از آخرین سفرمون به مشهد بیفتم. جالب اینجاست وقتی برا خواهرم تعریف میکردم فورا ذهنش رفت مشهد و همون اتفاق:)

خیلی شلوغ بود و همه جای صحن پر بود از آدم های نشسته و ایستاده و در حال حرکت، ما هم یه گوشه نشسته بودیم و از قضا جلوی در استراحتگاه خادم ها بودیم، یکی از خادما که میخواست بره داخل یه نون بسته بندی داد به بچه کوچیک کنار ما منم رو کردم به خواهرم و  گفتم  به من نمی‌ده از اینا😞😅 و خندیدیم. چند ثانیه بعد یه خادم دیگه اومد و نون دستش داد بهم ! کلی آدم نشسته بود اونجا و منم که بچه نبودم! اولش هنگ بودم و متعجب بعدش کلی ذوق کردم و خیلی چسبید 😁

آخرین سفر، قبل کرونا بود ان شاء الله به زودی زود قسمت ما و هر کی دلتنگه بشه.

۲۳ آذر ۰۰ ، ۲۲:۰۶ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^