تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

۵۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خداوند» ثبت شده است

اگه پسر بودم سوار موتور میشدم و با سرعت می‌روندم و تا میتونستم داد میزدم و با صدای بلند گریه میکردم وقتی دماغم یخ زد و همینطور مخم :) برمیگشتم خونه و میرفتم زیر پتو و لالا.

البته به ماشین سواری هم راضیم همین الان این وقت شب همه جا ساکت؛ شهر، خاموش؛ مردم، خواب. شیشه ماشین بدم پایین و چشمام ببندم و باد سرد بخوره به صورت گرم شده از اشکم... 

 نه من پسرم نه موتوری هست و نه ماشینی و نه همراهی...

حداقل اینجا هست که بنویسم و یه بخشی از ذهن آروم بگیره...

خدایا شکرت♥️

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۰۰ ، ۰۰:۳۱
سین ^_^

روزی مردی خواب عجیبی دید.

او دید که در نزد فرشتگان است و ناظر کارهای آنان است. ابتدا دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و به سرعت نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و داخل جعبه ای می گذارند.

مرد از فرشته ها پرسید: شما چه کار می کنید؟

فرشته ای گفت: اینجا بخش دریافت است، و ما دعاها و درخواست های مردم را تحویل می گیریم.

مرد سپس تعداد دیگری از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند.

مرد پرسید: شما چه کار می کنید؟ 

یکی از فرشتگان با عجله گفت: اینجا بخش ارسال است و ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم.

مرد کمی جلوتر رفت و فرشته ای را دید که بیکار نشسته است! 

مرد با تعجب پرسید: تو چرا بیکار هستی؟! 

فرشته جواب داد: اینجا بخش تصدیق جواب است، و مردمی که دعایشان مستجاب شده باید جواب بفرستند؛ ولی فقط عده ی بسیار کمی این کار را می کنند.

مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟

فرشته پاسخ داد: بسیار ساده! فقط کافی است بگویند: «خدایا، شکر»!

«امیررضا آرمیون، تو،تویی؟! ج۱، ص ۵۷و۵۸.»

یکی از مستحبات پس از نماز سجده شکر است که در آن سه مرتبه یا یک مرتبه گفته می شود؛ شکرا لله یا شکرا یا عفوا. هم چنین مستحب است که هرگاه نعمتی به انسان برسدو یا بلایی از او دور شود،سجده شکر به جا آورد.

«سید محمد کاظم طباطبایی یزدی، عروة الوثقی،ج۱، م۱۱۲۳.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۰۰ ، ۲۰:۵۷
سین ^_^

روزی استادی شاگردانش را به یک گردش تفریحی در کوهستان برده بود. بعد از یک پیاده روی طولانی، همه خسته و تشنه در کنار چشمه ای نشستند تا کمی استراحت کنند. استاد به هر یک از آنها پیاله ای آب داد و از آن ها خواست قبل از نوشیدن آن،مشتی نمک درون پیاله بریزند . شاگردان هم این کار را کردند؛ ولی به دلیل شور شدن آب، هیچ کدام نتوانستند آن را بنوشند. سپس استاد مشتی نمک را داخل چشمه ریخت و از آنها خواست از آب چشمه بنوشند. آنگاه پرسید: آیا آب چشمه هم شور بود؟ شاگردان جواب دادند: خیر! آب بسیار گوارایی بود. استاد گفت: مشکلات و رنج هایی که در این دنیا برای شما پیش می آید، مثل همین یک مشت نمک است! و تاثیر آن در زندگی شما به این بستگی دارد که پیاله باشید یا چشمه! اگر چشمه باشید بر تمام مشکلات و رنج ها پیروز می شوید.

«امیر رضا آرمیون،من، منم؟! ج۱، ص ۱۲۰و ۱۲۱»

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۰۰ ، ۱۷:۱۳
سین ^_^