تشنگی آور به دست...

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دروغ» ثبت شده است

تعارف دروغ؟!!

می گویند یک وقتی، یکی از بزرگان علما نامه ای برای یکی از دوستانش نوشت. در ابتدای نامه نوشت: «بسمه تعالی، من از مفارقت با شما خیلی خیلی محظوظم.» بعد یک تأملی کرده و به خود گفت: البته خیلی خیلی محظوظ نیستم. یک «خیلی» را خط زد و مجدد به خودش گفت: خیلی هم محظوظ نیستم. «خیلیِ» دوم را هم خط زد. سپس با خود مجدد گفت: اصلاً محظوظ نیستم. و نوشت: ما مشتاق دیدار شما هستیم...

گاهی اوقات در روابط اجتماعی، حرف هایی می زنیم که اصلاً واقعیت ندارد، وای به این که اصلاً از اول، قصد متکلم، دروغ باشد! ( از کتاب سبک زندگی مهدوی جلد چهارم)

۳۱ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۴:۵۴ ۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سین ^_^

دروغ؟؟!!

یه تعدادی از دانش آموزام به خاطر مشکلاتشون یا شاید احساس نزدیکی که باهام دارن بهم پیام میدادن... البته در واتساپ خدابیامرز:/... یکیشون زمان کرونا که مدرسه مجازی بود شروع کرد به پیام دادن و در مورد بیماریش گفت...باور نکردم چون ظاهراً هیچ چی مشخص نبود و هیچ کس هم خبر نداشت و می‌گفت به کسی هم نگو... ولی اسم پزشک هایی که رفته بود، درست می‌گفت... دلم نمیومد بگم باورت ندارم ولی شواهد بر علیه اون بود... از کسی هم نمیشد بپرسم... بالاخره از یه دانش آموز مورد اعتمادم پرس و جو کردم به طور غیر مستقیم و به بعضی رفتارا و حرفاش سر کلاس فکر کردم و یاد بعضی حرف های عجیب غریبش افتادم که بوی دروغ میداد...بالاخره به این نتیجه رسیدم که داره دروغ میگه... عجیب بود ... واقعا چرا باید همچین دروغ بزرگی رو بگه! همینطوریش هم دوستشون داشتم... به خاطر جلب توجه بود یا ...؟!! ... جواب پیاماش ندادم ... منتظر بودم بعد یه مدت بیاد بگه دروغ گفته، دلیلش بگه و معذرت خواهی ولی خبری نشد... امروز باهاش حرف زدم و متوجه شدم دروغ نمیگفته:(!!! برام توضیح داد... یا خودش اغراق کرده در مورد بیماریش یا دکترش اینطوری گفته بوده و ترسیده... بهش گفتم که در موردش چه فکری کردم و معذرت خواهی کردم... اصلا ناراحت نشد و کلی هم ازم تشکر کرد که به فکرش بودم و احوالش جویا شدم:(...اغلب بچه ها بی کینه و صاف و ساده هستن و دوست داشتنی:)

صبح زود باید بیدار بشم ولی خوابم نمیبره از خستگی زیاد و اینکه بعد ازظهر هم خوابیدم:/

۱۰ مهر ۰۱ ، ۰۰:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^

بدون تو میمیرم!!!!

یه بنده خدایی خیلی سال پیش وقتی اوایل نوجوونی بودم بهم گفت که زیاد پسرا رو جدی نگیر اینکه خوب برخورد میکنن باهات یا شوخی میکنن یا تحویلت میگیرن فکر نکن دوست دارن بعضی پسرا کلا این مدلی هستن...

قشنگ یادمه کدوم شهر کدوم خونه و کجای خونشون نشسته بودیم که این حرف بهم زد:) ... البته هنوزم متوجه نشدم منظورش به نفر خاصی بود یا نه!!! ولی اشتباه میکرد حداقل در یه موردی که میشناختم ... بیش تر از ده سال طول کشید که متوجه شدم که اون اشتباه میکرد و خودم از همون موقع درست متوجه شده بودم... گاهی هم بعضیا با همین توجه ها و تحویل گرفتنا در تلاش هستن علاقشون نشون بدن... نتیجه اون حرف و بعضی رفتارا این شد که هیچ وقت به تشخیص خودم در این مورد اعتماد نکردم... و بهتر دونستم که برداشتم از رفتار اطرافیان همون حرف اون بنده خدا باشه یعنی هیچ منظوری وجود نداره مگر اینکه خلافش ثابت بشه! البته به اینم فکر میکنم چطوری خلافش میخواد ثابت بشه؟ با حرف؟ شاید دروغ باشه! با حرف و عمل هردو؟ بازم شاید نقش بازی کنه!:(

فیلم و سریال ها پر شده از این حرف ها که بدون تو میمیرم! بدون تو نمیتونم زندگی کنم!! بدون تو چطور زندگی کنم!!! بدون تو...!!!! 

نمیدونی بخندی، گریه کنی یا دلت به حالشون بسوزه یا بگی جمع کن بابا 😁

در مورد عشق و دوست داشتن خیلی سخته حرف زدن و نوشتن مثل ۲+۲ نیست که... توضیح مشخص نداره که... داره؟ هر کسی میتونه نظر و برداشت خودش داشته باشه و درست هم باشه!!!!

یادمه همون اوایل نوجوونی بودم که خواهرم تازه ازدواج کرده بود مثلا با عشق!:) بعد از کلی مشقت هم به هم رسیده بودن مثل این فیلما:) ازش پرسیدم عشق چطوریه؟ چطوری بفهمیم یه نفر دوست داریم؟:) و اونم که در یک نگاه عاشق شده بود، دلیلش بی علتی بود البته کلی ویژگی از طرف ذکر میکرد بعدش می‌گفت فارغ از اینا خودش دوست دارم نمی دونم چرا!!!:)

چرا واقعا؟ چطور میشه که این اتفاق میفته؟ مکانیزمش چیه؟ چرا اون شخص خاص باید باشه یکی دیگه نیست؟😁😅

خلاصه ما که بعد از سال ها تحقیقات میدانی😄 درست متوجه نشدیم عشق چیه!...

ولی به یه نتیجه رسیدم:) 

اینکه اگه به هر دلیلی فکر کردیم( متوجه شدیم) که یه نفر دوست داریم اگه توقف کنیم و نگردیم دنبال خالق اون شخص و عشق، باختیم! و ممکنه حتی یه روزی از عشق و اون شخص خسته بشیم...

 

 

۱۲ آبان ۰۰ ، ۰۶:۴۲ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سین ^_^