تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «راز» ثبت شده است

گزیده هایی از «ایما» اثر «سجاد سامانی»:

«بهتر که سرودی نسراییم و نخوانیم

سخت است غم عشق درآید به ترانه»

 

 «دلم گرفته به دلتنگی شبانه قسم»

 

«ای غم شیرین تنهایی، کجا با این شتاب؟

بیشتر در خانه ام بنشین، صفا آورده ای»

 

» عاشق شدم، که تلخی ایام سرنوشت 

 بی شور عشق، حوصله را سر می آورد»

 

« پیش از این زنجیر صدها غم به پایم بسته بود

 حال، تنها بنده عشقم، رهایی بیش از این؟»

 

« گفتند عاشق که شدی؟ گریه ام گرفت

 می خواستم بخندم و حاشا کنم، نشد»

+ مصراع(اگه عمیقا بهش فک کنی چه کلمه عجیب غریبیه!!:)))) اول «که» اضافه نیست؟ اگه اضافه نیست حرف اضافه است یا چیز دیگه؟ لطفاً در صورت امکان راهنمایی فرمایید:)

+این بیت... این مصراع:) ... منو برد به هفت هشت سال پیش! وقتی تو آشپزخونه بودیم! از پشت اپن، هال رو نگاه میکردم...بابا پیش نماز بود مامان و اون!:) پشت سرش ...نمی‌دونم چرا و چطور بود نگاهم بعد از این همه سال حواس جمعی!! که مصرع اول رو خواهرم با حیرت و تعجب پرسید و من شدم ادامه مصرع اول و دوم. راز ده ساله؟ بلکه بیشتر؛ عیان شد!:) 

+چرا شعر دوست داشتنیه چرا غمگنانه! است؟ ... چون گاهی آدم با خودش می‌بره به سیر در خاطرات و...

+ واکنشم به عاشق پیشگی خودم و شاید دیگران! خنده است وطنز گونه!:)))))... نمیتونم خیلی در این نقش بمونم!!

 

۱۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۰۴ ، ۱۸:۰۸
سین ^_^

+جمله های پایین چند تا از دیالوگ های یکی از سریال های مورد علاقه ام هست. خیلی مهمه چطور خونده بشن. با احساس یا حس ناراحتی عمیق و گریه بخونید تا باهاشون ارتباط برقرار کنید.😅 وگرنه بی معنی جلوه میکنن:/

 

 «خیلی خوبه، خیلی باهام خوبه... اما با همه همینقدر خوبه، من آدم خاصی براش نیستم.»

«شاید تو قلب اون، ما هیچوقت چیزی بیشتر از یه خواهر و برادر نباشیم؛ برا همینه که می‌تونه در موردش شوخی کنه...»

 «من یه رازی دارم، رازی که تو دلم مخفیش کردم. یه کسی هست که واقعاً دوسش دارم، اما اون منو دوست نداره.»

 «ناراحتم، خیلی ناراحتم... اون واقعا خوبه، واقعا باهام خوب رفتار میکنه، اما با همه همینقدر خوبه، با همه خوب رفتار می‌کنه.»

«قبلا همیشه حس می کردم که قراره تنها بمونم و برام مهم نبود. اما تا وقتی که تو رو دیدم؛ تو باعث شدی بفهمم که کسیو دوست داشته باشی و یکی دوستت داشته باشه خیلی چیز خوشحال کننده ایه.»

 

+دلیل علاقه ام شباهت داستان سریال به بخشی از زندگیمه. البته با یه فرق اساسی! پایان خوب داستان!... معمولا زندگی میخواد یادمون بده از این خبرا نیست که همیشه همه چی خوب تموم میشه! اگه یاد نگرفتیم اینقدر تکرار میشه پایان بد(بر خلاف میل ما!:) ها که بالاخره دوزاریمون بیفته!!... البته که حواسمون باید به حکمتِ نشدن ها و نرسیدن ها و نداشتن ها هم باشه. 

«وَ عَسَی أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُم وَ عَسی أنْ تُحِبُّوا شیئاً و هُوَ شَرٌّ لَکُم»(بخشی از آیه ۲۱۶ بقره)

 

+ فردا به خاطر قطعی آب، فقط مدرسه ما تعطیله!:) بهش نیاز داشتم چون حالم مساعد نبود زیاد.

 

+ فَأَظْهِرِ اللَّهُمَّ لَنَا وَلِیَّکَ وَ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمَّی بِاسْمِ رَسُولِکَ 

خدایا ولی ات، و فرزند دختر پیامبرت که به نام رسولت نامیده شده، برای ما آشکار کن،

حَتَّی لاَ یَظْفَرَ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْبَاطِلِ إلاَّ مَزَّقَهُ وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ 

تا به چیزی از باطل دست نیابد، مگر آن را از هم بپاشد، و حق را پابرجا و ثابت نماید،

وَ اجْعَلْهُ اللَّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبَادِکَ وَ نَاصِراً لِمَنْ لاَ یَجِدُ لَهُ نَاصِراً غَیْرَکَ 

خدایا او را قرار ده پناهگاهی برای ستمدیدگان از بندگانت، و یاور برای کسی که یاری برای خود جز تو نمی یابد...

«بخش هایی از دعای عهد»

  

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۰۳ ، ۲۰:۵۷
سین ^_^