تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رنج» ثبت شده است

- نارادا یک روز به کریشنا گفت:«سرور من، راز مایا را بر من بگشا!» چندی گذشت. کریشنا نارادا را به بیابانی برد، و با هم چندین روز راه رفتند.

کریشنا گفت: 

- نارادا، تشنه‌ام؛ برو از برایم آبی بجوی!

نارادا به جستجوی آب رفت. به دهکده‌ای رسید. به در خانه‌ای کوفت. دختری بسیار زیبا در به رویش باز کرد. همین که نارادا چشمش بدو افتاد، همه چیز را از یاد برد، او را می‌نگریست. مست عشق، او را به زنی خواست. با هم عروسی کردند. زن برایش دو بچه آورد. آنان دوازده سال با هم زیستند. نارادا با زنش، فرزندانش، گله‌ها و کشتزارهایش شاد بود. شبی رودخانه طغیان کرد. سراسر دهکده را فرا گرفت. خانه‌ها فرو ریختند، آدمیان و جانوران را آب برد. نارادا شنا می‌کرد و با سیل در نبرد بود، و زن و بچه‌های خود را گرفته در آب می‌برد. یکی از بچه‌ها از چنگش به در رفت. همچنان که می‌کوشید تا نجاتش دهد، بچه دیگر را نیز از دست داد، زنش از زور سیلاب از آغوشش برکنده شد. نارادا تنها بر ساحل افتاد، و به تلخی می‌گریست.

آنگاه، از پشت سر، صدای نرمی پرسید:

- فرزندم، آب کو؟ تو رفتی برایم جامی آب بیاری، و من منتظر توام. اینک نیم ساعت است که رفته‌ای.

نارادا با شگفتی فریاد برآورد: 

- نیم ساعت!...

دوازده سال گذشته بود. دوازده سال شادی و رنج... چشم‌های مایا گذر کرده بود.

«برگرفته از کتاب جان شیفته اثر رومن رولان»

_._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._._

«وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ کَأَنْ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَةً مِنَ النَّهارِ یَتَعارَفُونَ بَیْنَهُمْ ...» سوره یونس آیه ۴۵

«قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ» سوره نساء آیه ۷۷

 «اَ فَحَسِبْتُمْ اَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ اَنَّکُمْ اِلَیْنا لا تُرْجَعُون» سوره مؤمنون آیه ۱۱۵

رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : الدنیا مَزرَعةُ الآخِرَةِ . 

«رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً...» سوره بقره آیه ۲۰۱

و...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۰۳ ، ۲۱:۳۶
سین ^_^

یادداشت هایی از کتاب راهبی که فراری اش را فروخت اثر رابین اس شارما

 

شاید من برایش یادآور زندگی ای بودم که دوست داشت به دست فراموشی بسپارد.

 

دوستِ من، من هم همین مسیر را طی کرده ام، من نیز رنجی را که تو احساس کردی، احساس کرده ام. با این حال آموختم که هر چیزی به دلیلی اتفاق می افتد.

 

هر واقعه‌ای هدفی و هر شکستی درسی در خود دارد. من تشخیص دادم که شکست، چه شکست شخصی، چه شکست حرفه‌ای یا حتی شکست روحانی، برای گسترش شخص حیاتی است. تمامی این‌ها رشد درونی را به همراه دارند و همگی با هم دستاوردی روحی به دنبال دارند. هرگز بابت گذشته‌ات پشیمان نباش. در عوض آن را به عنوان معلمی در آغوش بگیر.

 

سوای اینکه در زندگی چه اتفاقی برایت می افتد، این تنها خودت هستی که ظرفیت انتخاب پاسخ به آن واقعه را داری. زمانی که جست و جوی نکات مثبت در هر اتفاقی در تو تبدیل به عادت می‌شود، زندگی ات به سمت سطح بالاتری به حرکت در می‌آید. این یکی از ارزشمندترین قوانین طبیعت است.

 

هیچ اشتباهی در زندگی وجود ندارد همه چیز درس است. هیچ تجربه منفی وجود ندارد همه چیز فرصتی برای رشد و آموختن و پیشرفت کردن در امتداد جاده تسلط بر نفس است. از دل سختی‌ها قدرت زاییده می‌شود. حتی درد نیز می‌تواند معلم خارق العاده‌ای باشد؛ درد بالابرنده، یا به عبارتی دیگر اینکه تو چطور واقعاً لذت بودن در قله کوهستان را درک می‌کنی مادامی که در ابتدا پایین‌ترین دره‌ها را ندیده باشی.

 

تمامی اشتباهاتی که تاکنون در زندگی ات کرده‌ای، اشتباهاتی هستند که دیگران تا پیش از تو انجام داده‌اند.

 

تنها انسان می‌تواند از خویشتنش خارج شود و کارهای درست و غلطی را که انجام داده بررسی کند.

 

 رنج کوتاه مدت برای یک برد دراز مدت.

 

کاش جوان می‌دانست و کاش پیر می توانست.

 

زمان از میان دست‌هایمان همچون ذرات ماسه سر می‌خورد و هرگز باز نمی‌گردد.

 

از زمان به خوبی مراقبت کن به خاطر داشته باش این منبعی است که دیگر تجدید نمی‌شود.

 

 

+واقعا تحمل رنج بدون تعریف معنا برا خودت و زندگی سخت و گاهی غیرممکن میشه. خدایا شکرت که هستی و حواست بهمون هست❤️

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۰۲ ، ۲۰:۰۱
سین ^_^

روزی استادی شاگردانش را به یک گردش تفریحی در کوهستان برده بود. بعد از یک پیاده روی طولانی، همه خسته و تشنه در کنار چشمه ای نشستند تا کمی استراحت کنند. استاد به هر یک از آنها پیاله ای آب داد و از آن ها خواست قبل از نوشیدن آن،مشتی نمک درون پیاله بریزند . شاگردان هم این کار را کردند؛ ولی به دلیل شور شدن آب، هیچ کدام نتوانستند آن را بنوشند. سپس استاد مشتی نمک را داخل چشمه ریخت و از آنها خواست از آب چشمه بنوشند. آنگاه پرسید: آیا آب چشمه هم شور بود؟ شاگردان جواب دادند: خیر! آب بسیار گوارایی بود. استاد گفت: مشکلات و رنج هایی که در این دنیا برای شما پیش می آید، مثل همین یک مشت نمک است! و تاثیر آن در زندگی شما به این بستگی دارد که پیاله باشید یا چشمه! اگر چشمه باشید بر تمام مشکلات و رنج ها پیروز می شوید.

«امیر رضا آرمیون،من، منم؟! ج۱، ص ۱۲۰و ۱۲۱»

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۰۰ ، ۱۷:۱۳
سین ^_^