تشنگی آور به دست...

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زیارت» ثبت شده است

امام مهربون:)

اولین باری که توفیق دیدار نصیبم شد، ۱۵ ساله بودم:)... یادمه چی خواستم:) ... و اینم یادمه که خودمم اصراری نداشتم به داشتنش!!... درسته بهش نرسیدم ولی شما اینقدر مهربونی وقتی اون نداشته رو از دست دادم حواستون بهم بود و نذاشتین تنهایی تحملش کنم:)

زیارت

 

صندلی پشت سرمون یه نی نی زیر یک سال بود، کلی با من و آبجی خندید:))... هی می‌خوام از نی نی ها فاصله بگیرم... نمی‌ذارن که... ولم نمیکنن😅

 

طلا:)

برای اولین بار قراره سال تحویل حرم باشم:)

 

برای مخاطبینم:):   ان شاء الله سال جدید از همه نظر سال پربرکتی براتون باشه. به خواسته هاتون برسید اگه به صلاحتون هست و اگه نیست خدای مهربون بهترشُ نصیبتون کنه. سلامت و شاد باشید و عاقبت بخیر 🌹

❤️اللهم عجل لولیک الفرج ❤️

 

۲۸ اسفند ۰۱ ، ۲۲:۰۲ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سین ^_^

قطار قطار هو هو

قرار بود یک شبانه روز طول بکشه فقط!! چهار ساعت بیشتر شد و ۲۸ ساعت تو راه بودیم... اولین بار بود سوار قطار میشدم:) و شاید آخرین بار هم باشه🙄😅 

شب، خوابم نبرد... به این فکر میکردم اونایی که اخیرا تو قطار بودن و دیگه برنگشتن! چه حسی داشتن لحظات حادثه... چقدر ترسناک بوده!؟... البته چند دقیقه هم ستاره های شب کویر تماشا کردم😋 

سومین روز یاد دوستان بیانی افتادم... ان شاء الله که مشکلات ترکتون کنن، نعمت ها بهتون هجوم بیارن:)) عاقبت بخیر بشید.

شب آخره و فردا راهی وطنیم:)) تنها، نشستم و منتظرم بقیه از بازار برگردن:) 

هر جا می‌شینم از ضربات پا و وسایل زائرین مستفیض میشم از ناحیه سر و پهلو و پا😂

ان شاء الله سفر بعدی کربلا باشه... 

خدایا شکرت ❤️

 

۱۰ تیر ۰۱ ، ۰۰:۵۷ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^

خیلی چسبید:)

امروز یه اتفاقی باعث شد یاد این خاطره از آخرین سفرمون به مشهد بیفتم. جالب اینجاست وقتی برا خواهرم تعریف میکردم فورا ذهنش رفت مشهد و همون اتفاق:)

خیلی شلوغ بود و همه جای صحن پر بود از آدم های نشسته و ایستاده و در حال حرکت، ما هم یه گوشه نشسته بودیم و از قضا جلوی در استراحتگاه خادم ها بودیم، یکی از خادما که میخواست بره داخل یه نون بسته بندی داد به بچه کوچیک کنار ما منم رو کردم به خواهرم و  گفتم  به من نمی‌ده از اینا😞😅 و خندیدیم. چند ثانیه بعد یه خادم دیگه اومد و نون دستش داد بهم ! کلی آدم نشسته بود اونجا و منم که بچه نبودم! اولش هنگ بودم و متعجب بعدش کلی ذوق کردم و خیلی چسبید 😁

آخرین سفر، قبل کرونا بود ان شاء الله به زودی زود قسمت ما و هر کی دلتنگه بشه.

۲۳ آذر ۰۰ ، ۲۲:۰۶ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^