تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

۳۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

گزیده هایی از «ایما» اثر «سجاد سامانی»:

«بهتر که سرودی نسراییم و نخوانیم

سخت است غم عشق درآید به ترانه»

 

 «دلم گرفته به دلتنگی شبانه قسم»

 

«ای غم شیرین تنهایی، کجا با این شتاب؟

بیشتر در خانه ام بنشین، صفا آورده ای»

 

» عاشق شدم، که تلخی ایام سرنوشت 

 بی شور عشق، حوصله را سر می آورد»

 

« پیش از این زنجیر صدها غم به پایم بسته بود

 حال، تنها بنده عشقم، رهایی بیش از این؟»

 

« گفتند عاشق که شدی؟ گریه ام گرفت

 می خواستم بخندم و حاشا کنم، نشد»

+ مصراع(اگه عمیقا بهش فک کنی چه کلمه عجیب غریبیه!!:)))) اول «که» اضافه نیست؟ اگه اضافه نیست حرف اضافه است یا چیز دیگه؟ لطفاً در صورت امکان راهنمایی فرمایید:)

+این بیت... این مصراع:) ... منو برد به هفت هشت سال پیش! وقتی تو آشپزخونه بودیم! از پشت اپن، هال رو نگاه میکردم...بابا پیش نماز بود مامان و اون!:) پشت سرش ...نمی‌دونم چرا و چطور بود نگاهم بعد از این همه سال حواس جمعی!! که مصرع اول رو خواهرم با حیرت و تعجب پرسید و من شدم ادامه مصرع اول و دوم. راز ده ساله؟ بلکه بیشتر؛ عیان شد!:) 

+چرا شعر دوست داشتنیه چرا غمگنانه! است؟ ... چون گاهی آدم با خودش می‌بره به سیر در خاطرات و...

+ واکنشم به عاشق پیشگی خودم و شاید دیگران! خنده است وطنز گونه!:)))))... نمیتونم خیلی در این نقش بمونم!!

 

۱۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۰۴ ، ۱۸:۰۸
سین ^_^

به اسم صلح، در دستان شیطان نامه جنگ است

هراسی نیست در دل‌ها، اگر هنگامه جنگ است

 

هراسی نیست از شیطان، ز های و هوی طغیانش

اگر او می‌کند آغاز، دست ماست پایانش

 

نترسیم و نترسانیم، ترس آهنگ ابلیس است

بدان که ناامیدی آخرین نیرنگ ابلیس است

 

تمام زخم‌های ما برای حفظ این خانه است

کسی با گرگ اگر فکر توافق کرد، دیوانه است

 

بیا ای هم‌وطن فریاد شو ضد فراموشی

خیالی خام را دیده، شتر در خواب خرگوشی

 

بگو از دیرباز این مرز وقت رزم چالاک است

از این قلدرترش امروز در خروارها خاک است

 

بسوز ای سعی باطل، پرچم ایران نمی‌سوزد

نمی‌دانی مگر در شعله‌ها ایمان نمی‌سوزد

 

گمان بردی که این‌بار این حکایت فرق خواهد کرد؟

خدا فرعون را یک بار دیگر غرق خواهد کرد

 

هر آنچه داشتی رو کرده‌ای، این آخرین برگ است

سر جان شرط می‌بندم، قمار آخرت مرگ است

 

ولی ما وعده‌حقیم و از باطل نمی‌ترسیم

شهادت آرزوی ماست، از قاتل نمی‌ترسیم

 

به کف پیراهنی خونین، کسی از راه می‌آید

خدا زنده است ای مردم، ولی‌الله می‌آید

 

به استقبال او فریاد شد: انّا علی العهدی

کسی که هست عیسی از حواریون او مهدی

 

بخشی از شعر خدا زنده است سروده محمد رسولی که چند ماه پیش در حضور رهبر انقلاب خوانده شد. 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۰۴ ، ۱۱:۳۱
سین ^_^

گزیده هایی از کتاب «دل بستگی» اثر حسین دهلوی:

 

ما سنگ و شیشه ایم؛ دریغ از یکی شدن

 

من «بال و پر شکسته» ام ای سرو پرغرور

شکر خدا که بار گران تو نیستم

 

تیر آه بی گناهان را خطا در کار نیست

 

با ما چه کرده بغض؟ که تا در هوای عشق

لب باز می کنیم، سخن گریه می کند

 

آیا دلت غبار گرفته است؟ گریه کن

انسان برای پاک شدن گریه می کند

 

کتابم را مخوان! تنها تو را آشفته خواهد کرد

سراسر شرح اندوه است دیوانی که من دارم

 

زغربتم چه بگویم که در سرار عمرم

کسی نبوده که او را رفیق خویش بخوانم

 

چاره ای غیر از جدایی نیست، مجبوریم ما

 

هیچ کس باور ندارد عشق را؛ تکلیف چیست؟

 

جز تو معنای سکوتم را نمی فهمد کسی

٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬٬

+خواهرم پرسید صدیقه یادته؟ 

_گفتم همون خانومی که همسایمون بود و بچه دار نمی شد؟! الان بچه داره؟ 

+آره یه دختر. 

چهره اش یادم نیست. ولی یادمه منو تحویل می‌گرفت خیلی و باهام مهربون بود و عروسک و اسباب بازی داشت. بهم می‌گفت میای دختر من بشی؟:))

خواهرم میگه ازش میترسیدی! و نمیرفتی پیشش:) احتمالا به خاطر این بوده که از اون بچه هایی بودم که همیشه به مامانشون میچسبن!:))) و خجالتی هم بودم. 

اینطوری که یادم بود کلاس دوم دبستان بودم و می‌رفتیم خونشون! ولی با خواهرم که حرف زدیم متوجه شدم از ۵ سالگیم همسایه بودیم! و چون کوچیک بودم شاید فکر میکردم میخواد واقعا منو ببره برا خودش:))))

 

 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۰۴ ، ۲۳:۲۰
سین ^_^