تشنگی آور به دست...

۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهادت» ثبت شده است

مسیح کردستان

مسیح کردستان

 

این کتاب،فوق‌العاده است:)

اگر به خوندن زندگی شهدا علاقه دارید و فرصت مطالعه بالای ۵۰۰ صفحه رو دارید، این کتاب از دست ندین.

از نوجوانی تا شهادت ایشون نوشته شده: 

۱. قبل از آشنایی با مبارزین علیه پهلوی

۲. آشنایی با مبارزین و ورود به مبارزه علیه شاه و...

۳. سازمان دهی و رهبری گروه های مبارز...

۴. پیروزی انقلاب و...

۵. هجرت به کردستان و مبارزه با کومله و دمکرات و...

۶. جنگ تحمیلی و ادامه مبارزات در کردستان و ارومیه تا شهادت...

حین خوندن کتاب، چند بار پیش اومد که نیاز داشتم زار زار گریه کنم اما شرایط مهیا نبود!:/... مجبور بودم سرم بالا بگیرم تا اشک جاری نشه یا برای لحظاتی کتاب کنار میذاشتم که بتونم به خودم مسلط بشم یا به چند قطره اشک رضایت میدادم:/... یکی از این دفعات، وقتی بود که این عبارت خوندم:«بروجردی، مردی که باید از او فاصله گرفت و اسیر لبخند های فریبنده او نشد.» 

شهدای نام آشنایی تو این کتاب همراه شهید بروجردی بودن در واقع مرید و مراد! بودن. که یکی از نقاط قوت این کتاب هست. 

یادمه فقط اسم شهید بروجردی رو تو تعداد زیادی از کتاب های شهدا میدیدم و الان فهمیدم چرا!:)... و همینطور شهید کاظمی... 

دوست نداشتم کتاب تموم بشه ..‌. انگار دوباره قرار بود این شهید از دست بدیم...

 

+فیلم غریب در مورد شهید بروجردی هست. فیلم خوبیه:)

 

۱۲ اسفند ۰۲ ، ۲۲:۰۰ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سین ^_^

لیمو ترش!

لیمو ترش خیلی دوست دارم!... تو حیاط خونه مون درخت میوه داریم، لیمو ترش نداریم، خونه همسایه لیموترش داره از این لیمو زرد بزرگا... از حیاط ما هم میشه دیدشون:/... انگار نمیچیننشون!... سال گذشته فک کنم یه جا همه رو چیده بودن چون یه پلاستیک بزرگ برامون آوردن... به مامان گفتم نقشه دارم!!:)) وقتی تو حیاطی صدات میزنم مامان لیمو ترش نداریم؟ بعد جواب میدی نه نداریم:))) تا بشنون و برامون لیمو بیارن:))) یا اینکه مثلا تو حیاطیم و داریم حرف می‌زنیم میگم به به چقدر لیمو ترش خوشمزه است. چند روز پیش خیلی لیمو ترش دلم میخواست، نمی‌دونم چقدر بعدش، روز بعدش یا دو روز یا... برا همکار(هم سرویسی) خواهرم لیموترش آورده بودن دانش آموزاش، به خواهرم اینا هم تعارف کرده بود و خواهرم یه دونه برداشته بود برا من:)... اینطوری بود که ما به لیموترش رسیدیم:)...

چیزی که به ذهنم رسید این بود... ببین لیمو از کجا به دستت رسید... خدا داره بهت نشون میده باور داشته باش همه چی دست خودشه..‌. ایمان داشته باش... بیشتر از گذشته... از جایی که فکر نمیکنی بهت میرسه... 

 فکر میکنم این زیادی منطقی بودنم خوب نیست!

 

+ بعضیا پایان زندگیشون میشه آغاز زندگی(واقعی) شاید هزاران نفر!... مگه میشه به این نوع پایان غبطه نخورد؟!

۲۶ دی ۰۲ ، ۱۷:۵۵ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سین ^_^

غریب!

فک نکنم کسی باشه که در طول زندگیش احساس تنهایی رو تجربه نکرده باشه!

بریده ای از کتاب «عرفان حافظ» شهید مطهری:

انسان در این جهان یک نوع احساس بیگانگی با همه این عالم می‌کند و یک نوع احساس غربت در همه عالم می کند؛ چرا ؟ می گویند برای این است که ما، آن که «ما»ی واقعی ماست که همان روح الهی(وَ نَفخْتُ فیهِ مِنْ روحی) است، از جای دیگر به اینجا افاضه شده و باید برگردد، وطن اصلی اش اینجا نیست، جای دیگر است. از جای دیگر آمده و باید به آنجا برگردد، پس وطنش اینجا نیست، اینجا وطن سنگ است، وطن خاک است، وطن کلوخ است، وطن گیاه است، وطن سگ است، وطن حیوان است، یعنی موجودات صد درصد طبیعی. ولی ما یک موجود صد درصد طبیعی نیستیم، آن واقعیت ما واقعیت ماوراءالطبیعی است، وطن اصلی ما آنجاست، ما را از آنجا جدا کرده اند. این است که ما در اینجا غریب هستیم.

 

+ بالاخره فیلم غریب نگاه کردم. در مورد شهید بروجردی هست... یه مدت پیش خواهرم بهم گفت نگاه کنم، بعد چند روز اسم فیلم کلا یادم رفته بود، یه بار دیگه ازش پرسیدم و یادداشت کردم که سر فرصت ببینمش.چند روز پیش که عمه ها اومده بودن عیادت خواهرم، حرف شهید بروجردی شد و کتاب و... فک کنم تا قبل از این فقط اسم شهید بروجردی رو تو کتاب های دفاع مقدس دیده بودم:)... فیلم و کتاب های دفاع مقدس مثل این میمونه: منی رو که زدم جاده خاکی برمیگردونه و میاره به مسیر اصلی و البته اثرش تا کی باشه معلوم نیست...

اگر نگاهمون رو به تنهایی تغییر بدیم به حرفی که شهید مطهری میزنه شاید کمتر به دنبال پر کردن این تنهایی باشیم چه از راه درست چه از راه نادرست!... با دوست یا همسر یا بچه یا... .

خلاصه اش اینه: زحمت نکشید تنهایی با این چیزا پر نمیشه:)))... 

 

۲۶ آبان ۰۲ ، ۲۱:۳۹ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سین ^_^

از خواب گران خیز...

پدر کردستان

 

پرده اول: 

چند روز پیش با یکی از دوستان، بحث اثرگذاری شد اینکه تا الان چیکار کردیم؟! مفید بودیم؟! ... همیشه بهش فکر میکردم و فکر میکنم به اینکه جایی که الان هستم همون جایی هست که باید!؟ یا نه؟! ... فکر میکنم باید کاری انجام بدم... چرا و برای چه کاری اومدم!:)...و از این دست سوالا... 

 

پرده دوم:

مامان، کتاب هایی که امانت داده بودم به عمه، برام آورد، یه کتاب ناآشنا بین کتابا بود، گفتم اینکه مال من نیست! اشتباهی داده؟! ... بعدش یادم اومد حرفاش و فهمیدم برام فرستاده که بخونم!... همون شب شروع کردم به خوندنش!... چند تا روایت در مورد شهید بروجردی از زبان اطرافیانشون... کوتاه و آموزنده! و قابل تأمل... مثل همیشه دنیایی از حسرت...غبطه خوردن به حالشون ... رسیدم به یه صفحه که یکی از جملاتش رو هایلایت زده بودن!... «ما مأمور به تکلیفیم نه نتیجه»!!!! ...تعداد صفحات کتاب زیاد نبود و برام جذاب بود و همون شب کتاب تموم کردم. 

اول کتاب نگاهم خورد به این نوشته:« وقف در گردش»!

و

پرده آخر:

پیام دریافت شد:)

 

یکی از صفحات کتاب.

ای غنچه خوابیده چو نرگس، نگران خیز

از خواب گران، خواب گران، خواب گران، خیز

۲۵ آبان ۰۲ ، ۰۰:۰۱ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سین ^_^

مردی با آرزوهای بزرگ

خط مقدم

 

چند جمله از کتاب:

«این بهترین و راحت ترین شیوه زندگی است که دو فکر هم سو و کاملا هم جهت کنار همدیگر قرار بگیرند.»

 

«برادر حاجی زاده دستی به سرت بکش ببین کچل نشده باشی؟

حاجی زاده به آرامی سرش را چرخاند به سمت عقب.

لبخند کم رنگی زد. چطور؟

از بس که من سؤال می پرسم!»

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

تا جایی که یادم میاد اولین بار به واسطه مهندسِ شاعرمون با شهید طهرانی مقدم آشنا شدم. با خوندن کتاب بهتر درک کردم چرا شهید طهرانی مقدم الگوی مهندسِ شاعرمونه و بسیار علاقمند به ایشون هست... اسم مستعاری هم برا خودش گذاشته که از اسم ایشون گرفته... ماه تولدش هم با ماه تولد شهید یکی هست:)...علاوه بر هوش و پشتکار و امید و توکل و... روحیه شاداب و شوخ طبعی و ارتباط خوب با اطرافیان از خصوصیات شهید هست. 

قسمت هایی از کتاب که برام به یاد ماندنی تر بود و اثرگذاری بیشتری داشت:

روایت فردی که بعد از اصابت بمب، شاهد شهادت مردم عادی بود. زنی که موقع شهادت داشت موهاش رو می‌پوشوند... نوزادی که از بین آوار زنده پیدا کرده بود... این قسمت از کتاب مثل روضه بود...

از اول کتاب تا پایانش از روحیه شاد شهید مقدم حکایت می‌کنه و ارتباط خوب و صمیمی با خانواده و دوستان و اطرافیانش. نکته قابل توجه این بود در عین ارتباط صمیمی با همکارانش اگر با کم کاری یا تنبلی مواجه می‌شد کاملا جدی میشد و نظم و انضباط رو برقرار میکرد.

توسل و توکل ها قبل پرتاب موشک مثل نماز جماعت و خوندن دعای توسل و زیارت عاشورا و دعای دسته جمعی و ذکر ها ‌وشعارها ‌وآیات قرآن. 

وقتی حاج محسن از شهید طهرانی مقدم میخواد به ازای کاری که براش انجام میده یه چیزی بهش بده!... و ایشون هم قول میدن اگه شهید شدن حاج محسن رو شفاعت کنن:)

آخرین موشکی که پرتابش تو این کتاب توضیح داده شد همزمان منم استرس داشتم که بالاخره چی میشه:)...

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

پدر موشکی ایران این مرد با آرزوهای بزرگ گفته بود:

«روی سنگ قبرم بنویسید اینجا مدفن کسی است که می‌خواست اسرائیل را نابود کند.»

مستند مردی با آرزوهای بزرگ

( زمان مستند ۳۲ دقیقه هست. مطالب کتاب رو کامل می‌کنه)

۲۱ تیر ۰۲ ، ۱۱:۰۹ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سین ^_^

آرامِ جان

آرام جان

 

عبارت هایی از کتاب که برام قابل تأمل بود یا باهاشون ارتباط برقرار کردم به شددددت:)

«با وجود علاقه به خواننده و بازیگران تلویزیون، در باطنم دنبال گمشده ای بودم.»

«اعتقاد به اینکه مهدی الان سرباز امام زمان (عج) است، هیمنه تنهایی را می شکست.»

 

«شهادت الکی نیست! مگه به هر کی میدن؟ باید خیلی خاص باشی تا روزی ت بشه!»

  • برام سؤاله وقتی شهید حدادیان داشت این عبارت رو می‌گفت میدونست چه فاصله ای تا شهادت داره یا نه؟!:)​​​

 

«غریب گیر آوردنش...»

« اگر شهید نشویم می میریم»

«به رسم رفاقت، دعای شهادت.»:)

رسم رفاقت

 

مطالعه کتاب به دعوت خانم دزیره از طریق این پست.

 

۱۰ بهمن ۰۱ ، ۱۵:۲۹ ۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
سین ^_^

تنها گریه کن

بعد از کتاب دا ، کتاب تنها گریه کن باعث شد لازم بشه حین خوندنش چندین و چند بار صورتم بشورم...

عبارت هایی از کتاب:

بعضی ها در خلوت خودشان آنقدر به دنبال خورشید می دوند که آخر سر ، ماه می شوند.

می‌گفت: به من واجبه که مهریه زنم رو بدم، ولی اینقدر ندارم و نمیتونم، نمی‌خوام اول زندگیم رو با دروغ شروع کنم.

میدونم عاطفه مادری چیزی نیست که بشه جلوش رو گرفت، ولی مدام با خودت بگو داری امانت الهی رو برمیگردونی. گریه رو بذار برا خلوت و تنهایی. دور از چشم بقیه گریه کن.

خوش به حالت مادر! حال تو که گریه کردن نداره.

خدا هر خونی را لایق شهادت نمی کند.

من اشرف سادات منتظری ام، متولد دی ماه سال 1330، حالا که فکر می کنم ، دو بار به دنیا آمده ام؛ هر دو بار در یک ماه؛ یک بار از مادرم متولد شدم، یک بار هم وقتی مادر شهید شدم.

 

 

  • بعد از چهار سال... دیدار غیر منتظره اتفاق افتاد... فک میکنم همه چی سر جای خودشه شاید با یه کم فکر و خیال...
  • زمان ازدواجش می‌گفت و اصرار داشت که مهریه به اندازه توانش معین بشه ولی اطرافیان قانعش کردن که نمیشه... و شد آنچه نباید...

 

«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم»

 

 

۱۱ آذر ۰۱ ، ۰۶:۲۹ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سین ^_^

پایان...

میخواهد در مقتل علی بمیرد...

۰۱ شهریور ۰۱ ، ۰۲:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^

چه شیرین است مردانه مردن...

.

.

.

لیک مرگ ِ دیگری هم هست

دردناک اما شگرف و سرکش و مغرور

مرگ ِ مردان ، مرگ ِ در میدان

با تپیدن های طبل و شیون ِ شیپور

با صفیر ِ تیر و برق ِ تشنه ی شمشیر

غرقه در خون پیکری افتاده در زیر ِ سم ِ اسبان

وه چه شیرین است

رنج بردن

پا فشردن

در ره ِ یک آرزو مردانه مردن !

.

.

.

«هوشنگ ابتهاج»

۲۹ مرداد ۰۱ ، ۲۳:۴۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^

ارزش مرد

 ارزش مرد به اندازه همت اوست، و راستگویی او به میزان جوان مردی اش، و شجاعت او به قدر ننگی است که احساس می کند، و پاکدامنی او به اندازه غیرت اوست.

«حکمت ۴۷ نهج‌البلاغه»

این حکمت منو یاد نوجوونی میندازه که موقع جنگ از تلویزیون میبینه چه در انتظار زنان هم وطنه خونش به جوش میاد، موندن جایز نمی‌بینه و می‌ره و تا الان هم برنگشته.

( نوجوون همشهری که مفقودالاثره و داستانش با واسطه از زبون مادر و خواهرش شنیدم.) 

۲۵ آذر ۰۰ ، ۰۶:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^