تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهادت» ثبت شده است

پدر کردستان

 

پرده اول: 

چند روز پیش با یکی از دوستان، بحث اثرگذاری شد اینکه تا الان چیکار کردیم؟! مفید بودیم؟! ... همیشه بهش فکر میکردم و فکر میکنم به اینکه جایی که الان هستم همون جایی هست که باید!؟ یا نه؟! ... فکر میکنم باید کاری انجام بدم... چرا و برای چه کاری اومدم!:)...و از این دست سوالا... 

 

پرده دوم:

مامان، کتاب هایی که امانت داده بودم به عمه، برام آورد، یه کتاب ناآشنا بین کتابا بود، گفتم اینکه مال من نیست! اشتباهی داده؟! ... بعدش یادم اومد حرفاش و فهمیدم برام فرستاده که بخونم!... همون شب شروع کردم به خوندنش!... چند تا روایت در مورد شهید بروجردی از زبان اطرافیانشون... کوتاه و آموزنده! و قابل تأمل... مثل همیشه دنیایی از حسرت...غبطه خوردن به حالشون ... رسیدم به یه صفحه که یکی از جملاتش رو هایلایت زده بودن!... «ما مأمور به تکلیفیم نه نتیجه»!!!! ...تعداد صفحات کتاب زیاد نبود و برام جذاب بود و همون شب کتاب تموم کردم. 

اول کتاب نگاهم خورد به این نوشته:« وقف در گردش»!

و

پرده آخر:

پیام دریافت شد:)

 

یکی از صفحات کتاب.

ای غنچه خوابیده چو نرگس، نگران خیز

از خواب گران، خواب گران، خواب گران، خیز

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۰۲ ، ۰۰:۰۱
سین ^_^

خط مقدم

 

چند جمله از کتاب:

«این بهترین و راحت ترین شیوه زندگی است که دو فکر هم سو و کاملا هم جهت کنار همدیگر قرار بگیرند.»

 

«برادر حاجی زاده دستی به سرت بکش ببین کچل نشده باشی؟

حاجی زاده به آرامی سرش را چرخاند به سمت عقب.

لبخند کم رنگی زد. چطور؟

از بس که من سؤال می پرسم!»

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

تا جایی که یادم میاد اولین بار به واسطه مهندسِ شاعرمون با شهید طهرانی مقدم آشنا شدم. با خوندن کتاب بهتر درک کردم چرا شهید طهرانی مقدم الگوی مهندسِ شاعرمونه و بسیار علاقمند به ایشون هست... اسم مستعاری هم برا خودش گذاشته که از اسم ایشون گرفته... ماه تولدش هم با ماه تولد شهید یکی هست:)...علاوه بر هوش و پشتکار و امید و توکل و... روحیه شاداب و شوخ طبعی و ارتباط خوب با اطرافیان از خصوصیات شهید هست. 

قسمت هایی از کتاب که برام به یاد ماندنی تر بود و اثرگذاری بیشتری داشت:

روایت فردی که بعد از اصابت بمب، شاهد شهادت مردم عادی بود. زنی که موقع شهادت داشت موهاش رو می‌پوشوند... نوزادی که از بین آوار زنده پیدا کرده بود... این قسمت از کتاب مثل روضه بود...

از اول کتاب تا پایانش از روحیه شاد شهید مقدم حکایت می‌کنه و ارتباط خوب و صمیمی با خانواده و دوستان و اطرافیانش. نکته قابل توجه این بود در عین ارتباط صمیمی با همکارانش اگر با کم کاری یا تنبلی مواجه می‌شد کاملا جدی میشد و نظم و انضباط رو برقرار میکرد.

توسل و توکل ها قبل پرتاب موشک مثل نماز جماعت و خوندن دعای توسل و زیارت عاشورا و دعای دسته جمعی و ذکر ها ‌وشعارها ‌وآیات قرآن. 

وقتی حاج محسن از شهید طهرانی مقدم میخواد به ازای کاری که براش انجام میده یه چیزی بهش بده!... و ایشون هم قول میدن اگه شهید شدن حاج محسن رو شفاعت کنن:)

آخرین موشکی که پرتابش تو این کتاب توضیح داده شد همزمان منم استرس داشتم که بالاخره چی میشه:)...

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

پدر موشکی ایران این مرد با آرزوهای بزرگ گفته بود:

«روی سنگ قبرم بنویسید اینجا مدفن کسی است که می‌خواست اسرائیل را نابود کند.»

مستند مردی با آرزوهای بزرگ

( زمان مستند ۳۲ دقیقه هست. مطالب کتاب رو کامل می‌کنه)

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۰۲ ، ۱۱:۰۹
سین ^_^

آرام جان

 

عبارت هایی از کتاب که برام قابل تأمل بود یا باهاشون ارتباط برقرار کردم به شددددت:)

«با وجود علاقه به خواننده و بازیگران تلویزیون، در باطنم دنبال گمشده ای بودم.»

«اعتقاد به اینکه مهدی الان سرباز امام زمان (عج) است، هیمنه تنهایی را می شکست.»

 

«شهادت الکی نیست! مگه به هر کی میدن؟ باید خیلی خاص باشی تا روزی ت بشه!»

  • برام سؤاله وقتی شهید حدادیان داشت این عبارت رو می‌گفت میدونست چه فاصله ای تا شهادت داره یا نه؟!:)​​​

 

«غریب گیر آوردنش...»

« اگر شهید نشویم می میریم»

«به رسم رفاقت، دعای شهادت.»:)

رسم رفاقت

 

مطالعه کتاب به دعوت خانم دزیره از طریق این پست.

 

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۰۱ ، ۱۵:۲۹
سین ^_^