تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۶۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عشق» ثبت شده است

خستگی... دلتنگی... شادی... تو این روزام حضور دارن ولی نمیتونن پررنگ بشن...

به چی فکر میکنی؟ به اینکه بعد از این قضایا... بعد از گذشت مدتی... آرامش میاد ولی چی میمونه؟ فاصله های ایجاد شده... خودآگاه یا ناخودآگاه...

پدر و مادر نماد احترام و ارزشمندی و عشق و... برای هر شخص ... اگه مورد توهین قرار بگیره چه حسی بهمون دست میده؟ ... و اگه شخص توهین کننده برادر و خواهرمون باشه چی؟ ... میتونیم دور بندازیم؟... از هیچکدوم نمی‌تونیم دست بکشیم... 

اگه اطرافمون نگاه کنیم آدمایی رو تو زندگیمون داریم که شاید تا ۱۸۰ درجه با هم تفاوت فکر! اندیشه! عقیده! جهان بینی!؟ داریم ولی اونا اعضای خانواده... دوست و همکار ما هستن ... دوستشون داریم و سال هاست که در کنار همیم با جود تنش ها... گاهی میرنجیم از هم ولی چیزی که میمونه همون عشق به همدیگه هست...

تو این روزای پر از خشم و احساس ... اگه منطق رو بذاریم وارد بشه... اگه... شاید درک همدیگه بیشتر بشه...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۰۱ ، ۱۱:۴۶
سین ^_^

تو را من، زهر شیرین خوانم ای عشق!

که نامی خوشتر از اینت ندانم

وگر هر لحظه رنگی تازه گیری

به غیر از زهر شیرنت نخوانم!

تو زهری، زهر گرم سینه سوزی!

تو شیرینی، که شور هستی از توست!

شراب جان خورشیدی که جان را

نشاط ازتو، غم از تو ، مستی از توست

به آسانی مرا از من ربودی

درون کوره ی غم آزمودی

دلت آخر به سرگردانی ام سوخت

نگاهم را به زیبایی گشودی!

بسی گفتند: (( دل از عشق برگیر،

که نیرنگ است و افسون است و جادوست!))

ولی ما دل به او بستیم و دیدیم

که این زهر است، اما... نوشداروست!

چه غم دارم که این زهر تب آلود

تنم را در جدایی می گدازد

از آن شادم که در هنگامه ی درد

غمی شیرین دلم را می نوازد

اگر مرگم به نامردی نگیرد

مرا مهر تو در دل جاودانی است

وگر عمرم به ناکامی سراید

تو را دارم که مرگم زندگانی است

« فریدون مشیری»

 

اینو دانش آموزم برام خریده بود، نگهش داشتم تا خشک شد، خشک شده اش هم یه مدت نگه داشتم دیدم فایده نداره و تو یه خونه تکونی انداختمش دور:( 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۰۱ ، ۲۱:۵۸
سین ^_^

بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است.

ببینید

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۰۱ ، ۲۰:۱۹
سین ^_^