تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۶۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عشق» ثبت شده است

سال ها پیش...دانشگاه ... سالن اجتماعات... سخنرانی که نمی‌دونم کی بود و موضوع سخنرانیش چی؟! ... اما یه چیزی گفت که ذهن درگیرم رو درگیرتر کرد... شاید نگران تر، غصه دارتر...

محتوای صحبتش، نه عین کلمات این بود: می‌دونید چرا کفتر بازی بده؟ کفتر باز دل میده به کبوتر، مثل این میمونه چسبی رو یه بار استفاده کنی، دیگه نمیچسبه!...

چند روز اخیر چند باری اسمش از زبون بقیه می‌شنیدم و حس میکردم سلول به سلول بدنم غمگین میشن و شاید انعکاسش برای لحظاتی تو چشمام قابل رؤیت میشد!... «غم» برا توصیف اون حس کافی نیست... واژه ای نیافتم و ناچاراً استفاده شد. مخلوطی بود از حزن، درد، یأس، حسرت و...

 

 

گزیده هایی از هشت کتاب سهراب سپهری:

«ما می رویم، و آیا در پی ما، یادی از درها خواهد گذشت؟»

 

«ما می گذریم، و آیا غمی بر جای ما، در سایه ها خواهد نشست؟»

 

«یادت جهان را پر غم میکند، و فراموشی کیمیاست.»

 

«غم از دستم در آیینه رها شد، خواب آیینه را شکست.»

 

خیلی وقت پیش هشت کتابُ خوندم اما خیلی از اشعار در عین زیبایی، درکشون برام سخت بود...

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۰۴ مهر ۰۲ ، ۰۰:۴۲
سین ^_^

اقلیت

در اقلیّت بودن، تنها بودن نیست.

«چه بسا گروهی اندک

که بر بسیاران غلبه کردند...»

 

پر از هراس و امیدم، که هیچ حادثه ای 

شبیه آمدن عشق ناگهانی نیست

*****************************************

به روی آینه پر غبار من بنویس : 

بدون عشق جهان جای زندگانی نیست

*****************************************

خواب دیدیم که رویاست، ولی رویا نیست

عمر جز «حسرت دیروز» و «غم فردا» نیست 

*****************************************

هنر عشق فراموشی عمر است، ولی 

خلق را طاقت پیمودن این صحرا نیست 

*****************************************

« غم » قرار دل پر مشغله عشاق است 

*****************************************

بعد یک عمر قناعت دگر آموخته ام:

عشق گنجی است که افزونی اش از انفاق است

*****************************************

باد مشتی ورق از دفتر عمر آورده ست 

عشق، سرگرمی سوزاندن این اوراق است!

*****************************************

بین ماهی های اقیانوس و ماهی های تنگ 

هیچ فرقی نیست وقتی چاره‌ای جز آب نیست!

*****************************************

من چه در وهم وجودم چه عدم، دلتنگم 

از عدم تا به وجود آمده ام دلتنگم 

*****************************************

حال، در خوف و رجا رو به تو برمی‌گردم 

دو قدم دلهره دارم، دو قدم دل تنگم 

*****************************************

نشد از یاد برم خاطرهٔ دوری را 

گر چه امروز رسیدیم به هم! دل تنگم!

*****************************************

چه خواهد کرد با ما عشق ؟! پرسیدیم و خندیدی 

فقط با پاسخت پیچیده تر کردی معما را 

*****************************************

کوشش چه می‌کنی که از این سنگ بگذری

کوهی است پشت سنگ، از این بیشتر مکوش

*****************************************

از یاد بردن غم عالم میسر است

اکنون که با شراب نشد شوکران بنوش

*****************************************

تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است

*****************************************

عشق رازی ست که تنها به خدا باید گفت

چه سخن ها که خدا با من تنها دارد

*****************************************

در کف بازار دنیا عمر خود را باختی

*****************************************

زیر بار عشق قامت راست کردن ساده نیست

*****************************************

«صبر» درمان من است از تلخ و شیرینش چه باک؟!

هر چه باشد ناگزیرم، هرچه باشد حاضرم...

*****************************************

که باور می‌کند با اینکه از آغاز می دیدی

که منکر می شویم آخر خودت را ساختی ما را

*****************************************

به جای شکر، گاهی صخره ها در گریه می گویند

چرا سیلی خور امواج دریا ساختی ما را؟

*****************************************

خودت بخواه که این انتظار سر برسد

دعای این همه چشم انتظار کافی نیست

*****************************************

این ماهی افتاده در تُنگ تماشا را 

پس کی به آن دریای آبی رنگ می خوانند؟!

 

وقتی داشتم اشعار می‌خوندم، دختر خواهرم تو اتاق بود و سرش تو گوشی طبق معمول:/... بهش گفتم بیا شعرهایی که می‌خوام یادداشت کنم برام تایپ کن. درسته حوصله نوشتن نداشتم:) ولی دیدم اینطوری یه چیزی یاد میگیره... چند تا کلمه و مفهوم جدید همینطور املای کلمات ‌‌‌و... . بعضی جاها ازش می‌پرسیدم می‌دونی مخاطبش کیه؟ بلد بود:)... ازش پرسیدم می‌دونی ملک الموت یعنی چی؟ بعد برای توضیحش گفتم ملک ملائکه، الموت الآمریکا:))... جوابُ فهمید و گفت دیدی چه خوب متوجه شدم؛ منم گفتم دیدی چه خوب توضیح دادم:)))... 

 

خورشید

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۰۲ ، ۱۰:۳۲
سین ^_^

کهکشان نیستی

«بُنَیَّ اِنَّ الدُّنْیا بَحْرٌ عَمیقٌ غَرِقَ فیها الأَکْثَرُونَ»

«پسر کم! دنیا دریایی ژرف است که بیشتر مردم در آن غرق گشته اند.»

 

«روح، راکب بدن و سوار بر آن است. اگر در این دنیا می خواهی روح را به مقصد برسانی، باید بدن را تیمار کنی تا زمین گیر نشود و تو را از راه باز ندارد.»

^_^ دو سه سال پیش بود که برا خودم برنامه چیده بودم برا مطالعه و سخنرانی و ...(برنامه ای که از حد اعتدال خارج بود) اصلا حواسم به خورد و خوراک و خواب نبود... و بعدش مجبور شدم زمانی رو بذارم برا جبران خسارتی که به جسم زده بودم:)... 

 

«محبت خوب است؛ اما تا آدمش که باشد. زمانی دلی تو را دوست دارد که قد خواسته‌هایش به اندازه همین دنیاست و زمانی قلبی دوست دار توست که زلال و آسمانی شده است.برای من مبدأ عشق و منشأ تراوش آن مهم بود.»

^_^ به شددددت اینو قبول دارم و شااااید یکییی از دلایل تنهاییم همین باشه:)!

 

«دایره‌ای که سید علی پا در آن گذاشته بود، داستان بی‌کران و ناتمام عشق بود که هفت آسمان و هفت زمین در آن کوچک به شمار می‌رفت؛... . سید علی به دنبال توحید بود؛ حقیقتی که در آن هرچه از خویشتن بکاهی، قوت و ظهورش را بیشتر خواهی یافت»

 

«آن هنگام که آیه آیه‌های وجود به خواهشی برسند و از اعماق وجود به شکل فریاد برخیزند، خداوند از درون، راه را برای انسان می‌گشاید؛ اما این گشایش بی تردید، همراه با امتحانی دیگر و سنجه‌ای عظیم‌تر است.»

 

« مرد خانه اگر مرد باشد، با محبتش دل زن را به دست می‌آورد و او نیز با نداری، غم و غصه و هر رنج و دردی می سازد.»

^_^ محبت...:)

 

« حقیقت عجیب است، مردم عالم ها را از هم جدا می دانند، در صورتی که عوالم در بطون هم پیچیده شده اند و...»

^_^ وقتی داشتم زیرمجموعه ها رو میگفتم برا نهمی ها... یه اشاره ای کردم به عوالم و اینکه خدا همه جا هست و عالم محضر خداست و... از نمودار ون و همینطور عضویت! کمک گرفتم. وقتی داریم A زیرمجموعه B . اگر فاطمه عضو A باشه عضو B هم هست. خدا بالا مجموعه همه مجموعه هاست یعنی احاطه داره و همه جا هست و... این نوع مثال می‌تونه درک بخشی از حقیقت رو راحت تر کنه گرچه نواقصی هم داره... فک میکنم به فهم درس هم کمک می‌کنه و شاید درس رو شیرین تر کنه و ملموس تر.

 

«خواندن و شنیدن امری است لازم، اما رسیدن و دیدن، امری است برتر.»

 

«سخنانش همچون امواجی بودند که گویا از درون قلبم در زبان او جاری و به بهترین شکل، به لفظ بدل می‌شدند و جان تشنه ی مرا از مواجه شدن با آنچه در طلبش بودم، به شور و اشتیاق می کشاندند.»

^_^ وقتی بعضی اشعار یا مطالب رو میخونم یا سخنرانی گوش میدم همچین حالی دارم:). از دلایل علاقمندی به مطالعه و ... همین لحظات شور و اشتیاق هست.

 

«آنان که فقط می خوانند و می دانند، فرقی عظیم دارند با آنان که رفته اند و دیده اند و چشیده اند.»

^_^ ما که فعلا در مرحله خواندن به سر می‌بریم ، و نه حتی دانستن:/

 

«ماجرایی که بسیار در او قوت داشت و موجب شیرینی بیش از پیش همنشینی با او می شد، طنزی بود که در وجودش نهفته بود.»

 

«گاهی خداوند چهل روز بنده را در سختی و گرفتاری قرار می دهد تا یک بار از تهِ دل «یا اللّٰه» بگوید و به یاد خدا بیفتد.»

 

«...در مسجد در حال سجده جان داده اند.»

 

«آنان که به مصاف خویشتن می روند، برندگانِ کارزار هستی اند؛ از خویش تهی شدگانی که حسرت افلاک را روی خاک برانگیخته‌اند.»

 

یه مدتی هست که برنامه معرفت رو میبینم و گوش میدم البته از اول:)... هنوزم پخش میشه انگار! از شبکه چهار...بیشتر از ده ساله!... استاد ابراهیمی دینانی رو از برنامه معرفت میشناسم و نکته جالبی که از این کتاب فهمیدم این بود که استاد ابراهیمی دینانی میشه شاگردِ شاگرد آیت‌الله سید علی قاضی. چون استاد دینانی شاگرد علامه محمد حسین طباطبایی هست و علامه هم شاگرد سید علی قاضی:)

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۰۲ ، ۱۴:۲۵
سین ^_^