عبارت هایی از کتاب: ( نوشته های خودمُ با این ^_^ مشخص کردم)
«کسی که به کم راضی نمیشود را هیچ چیز راضی نخواهد کرد.»
^_^: حکمت ۵۷ نهجالبلاغه: قناعت، ثروتی است پایان ناپذیر.
«ممکن است قدرتی برای تغییر برخی از رویدادها نداشته باشیم، اما در انتخاب نگرش و رویکرد خود نسبت به آنها کاملاً آزاد هستیم و...»
«چیزی را که قادر به اصلاح و تغییر آن نیستی بهتر است قبول کنی.»
^_^:
«مطالعه، مایه آرامش و تسلی خاطر من در خلوت است؛ مرا از بیکاری و بطالت مصیبتبار رها میکند و هر وقت اراده کنم، از هم نشینی با افراد کسل کننده نجاتم می دهد. هرگاه درد بیش از حد طاقت فرسا و شدید نباشد، کتاب خواندن می تواند از میزان درد بکاهد. برای پرت کردن حواسم از افکار ناامید کننده، تنها کافی است به کتاب متوسل شوم.»
«ما دوستان خود را نه فقط به دلیل اینکه مهربان هستند و از معاشرت با آنها لذت میبریم، بلکه شاید مهمتر از آن، بدان دلیل انتخاب می کنیم که ما را همانطور که هستیم درک می کنند.»
^_^: از این دوستانم آرزوست:)))!
«چنین برآورد میشود که در فاصله میان تولد مونتنی در سال ۱۵۳۳ تا انتشار سومین جلد از کتاب مقاله ها در سال ۱۵۸۸، جمعیت بومیان دنیای جدید (سرخ پوستان) از ۸۰ میلیون نفر به ۱۰ میلیون نفر کاهش یافته باشد.»
«اسپانیاییها با وجدانی آسوده، سرخ پوستان را سلاخی می کردند، چرا که مطمئن بودند فقط خودشان میدانند انسان بهنجار چیست. عقل و منطق آنها حکم می کرد که انسان بهنجار شلوار می پوشد، فقط یک همسر دارد، عنکبوت نمی خورد و در تختخواب می خوابد.»
^_^: در مورد قتل عام سرخ پوستان و کشتار سیاهان و برده داری میتونید تاریخ مستطاب آمریکا رو بخونید.
«نقل قول از نویسندگان دیگر بسیار وسوسه کننده است، مخصوصاً زمانی که آنها اندیشه های ما را به وضوح و دقت روان شناسانه ای بیان می کنند که خودمان قادر به بیان آن نیستیم.»
^_^: و مخصوصا برای افرادی مثل من که نوشتنشون خوب نیست:/...
«یکی از پیچیده ترین اسرار عشق، این پرسش است که «چرا او؟»؛ «چرا از بین تمام گزینه های ممکن، چنین میل شدیدی به این شخص داریم؟»
«عشق چیزی نیست مگر تجلی آگاهانه یافتن یک پدر و مادر آرمانی توسط اراده معطوف به حیات...»
^_^: عبارت بالا نظر شوپنهاوره. توضیحش خیلی طولانیه ولی جالبه اگه کنجکاو شدین کتابُ بخونید😁)
«قله کوه بسیار باشکوه و زیباست و... . سکون و آرامش فوقالعاده ای در فضا وجود دارد، گویی می توان سقف دنیا را لمس کرد. ارتفاع، انسان را از نفس می اندازد، اما در عین حال به طرز شگفت انگیزی به هیجان می آورد. به سختی میتوان جلوی لبخند زدن و شاید قهقهه سردادن خود را گرفت؛ خنده ای بی دلیل و معصومانه که از اعماق وجود برمیخیزد. شادی و نشاطی بنیادین برای زنده بودن و دیدن این زیبایی های خارق العاده.»
«ما نباید از مشکلات خود شرمسار باشیم، بلکه باید از اینکه نتوانسته ایم، چیز خوب و زیبایی از آن به وجود آوریم، احساس شرمندگی کنیم.»
«هر چیزی که باعث می شود احساس بهتری داشته باشیم، برای ما خوب نیست و هر چه باعث آزار ما شود، لزوما بد نیست.»
^_^: بخشی از آیه ۲۱۶ سوره بقره «...وَ عَسَی أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُم وَ عَسی أنْ تُحِبُّوا شیئاً و هُوَ شَرٌّ لَکُم...»
از بین سقراط و رفقاش یعنی اپیکور، سنکا، مونتنی، شوپنهاور و نیچه؛ اسم همه رو شنیده بودم یا کم و بیش باهاشون آشنایی داشتم به جز مونتنی که تازه افتخار آشنایی با ایشون رو در این کتاب به دست آوردم:))).