اول دبیرستان بودم، زنگ زدم خونه دوستم داداشش گوشی برداشت و احوالپرسی کرد شاید گرم و خودمونی ... گوشی داد دست دوستم، دوستم بهم گفت داداشم معذرت خواهی کرد فکر کرده پسر داییمون هستی!:/ فک کنم گفت پسر داییش دبستانیه... یکی دوسال بعدش مدیر مدرسه زنگ زد خونمون گوشی برداشتم گفت با سین کار دارم گفتم خودمم😶 گفت فکر کردم یه پسر بچه است... یه مدت بعدش پسر دایی بابام زنگ زد خونمون... پرسید تو کی هستی؟ عجبا 😒 گفتم سین هستم گفت صدات مردونه است که😑 یادمه خیلی ناراحت شدم... آخرشم نفهمیدم کدوم پسر دایی بود... کوچیکترینشون یا یه کم بزرگ تره:))... برا مامانم تعریف کردم ...گفتم دلم میخواست بزنم لهش کنم میگه صدات مردونه است(از این برخوردم فک کنم در سن نوجوانی به سر میبردم)... و آخریش هم یکی دو ماه پیش بود زنگ زدم آژانس ، یه خانومی جواب داد بعد از اینکه آدرس بهش دادم گفت آقای؟ 🙁😅😂 با خنده گفتم خانمم...کلی معذرت خواهی کرد... اومدم برا خانواده تعریف کردم میگفتن حالش خوب نبوده:)))