تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مستقل» ثبت شده است

اعتراف یک فمینیست: زنان مستقل قابل تحسینند ولی خوشبخت نیستند.

+ عبارت بالا از یه کانال ایتا کپی کردم!:) ... به نظرم درسته!

+ یادمه خیلی وقت پیش وقتی مهمونی بود و میخواستم ظرف بشورم اگه یکی می‌گفت بذار بیام ظرف ها رو آب بکشم میگفتم نه!!!... (نه همیشه ولی به دفعات تکرار میشد و نه فقط در ظرف شستن!)... الان که بهش فکر میکنم احتمالا به خاطر مستقل بودن و خودرأی بودن بوده!:)... همزمانی این دوتا باعث می‌شده نخوام کسی کمک و دخالت کنه، تا بتونم طوری که می‌خوام ظرف ها رو بشورم و بچینم!:/... 

+ وقتی دبیرستانی بودیم با دوستام داشتیم برمیگشتیم خونه که حین صحبت و جر و بحث رو یه مسئله، دوستم گفت همیشه میخوای حرف، حرف خودت باشه!:(... منم فورا گفتم نه اصلا اینطوری نیست:/... اونم گفت ببین همین الان هم قبول نمیکنی! ... سکوت کردم. همون موقع اولین جرقه زده شد! و شاید با مرور گذشته فهمیدم دوستم بیراه نمیگه:)...

+ الان وقتی یه نفر میگه بیام کمک برا ظرف شستن، میگم نیکی و پرسش؟:)))( البته در ذهن)... با هم ظرفا رو میشوریم و خیلی هم سریع تر تموم میشه. 

+ یکی دوباری به دوستم گفتم که اون حرفت باعث شد یکی از نقاط ضعفم بفهمم و سعی در اصلاح خود نمایم:)))... اونم گفت واقعا همچین حرفی بهت زدم؟ و شرمنده که اون موقع چقدر پررو بوده!:)... البته بازم تشکر کردم ازش:)

این چند جمله هم خیلی وقت پیش در اینستاگرام رؤیت شده!:))(البته اینستاگرام به خاطر شغل دوم! نصب کردم با اکراه!... الآنم خیلی کم چک میکنم، شاید چند هفته ای یه بار؛ خوشمان نمی آید از اینستاگرام:)))

«مردان ضعیف، زنان مردانه میسازند»( به نظر درست میاد!:)

«خدا به داد دختری برسه که همزمان؛ هم زیادی فکر میکنه، هم بیشتر از سنش میفهمه هم حس ششم قوی داره»( مای سیستر رو میگه:)

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۰۳ ، ۲۲:۱۶
سین ^_^

نمی‌دونم از کی شروع شد... میدونم همه این حس ندارن... از خواهرم پرسیدم گفت نه اینطوری نیستم... همکارم هم گفت قبل ازدواج همچین حسی نداشته... شاید دو سالی شده مستقل شدن برام مسئله شده... حس میکنم باید برم از این خونه... حس اضافی بودن دارم گاهی اوقات 🙄... از یه لحاظ هم تا وقتی مستقل نشی نمیتونی همه جنبه های زندگیت اونطوری که دوست داری پیش ببری... فرصتی پیش اومد اما بالای ۹۰ درصد منتفیه... محل کارم روستا هست... با محل زندگیم یه فاصله ای داره... این چند سال این همه رفت و برگشت یکی از دلایلی هست که باعث شده کمرم مشکل پیدا کنه... یکی از همکارام بهم گفت یه خانوم تنها هست که یکی از اتاق های خونه اش میده اجاره و خونه اش تو کوچه مدرسمونه... یه کم پرس و جو کردم دیدم نمیشه بمونم... دنبال جایی بودم که بتونم کلا بمونم و ماه به ماه به خونه سر بزنم... اینکه بخوام هر هفته برم و بیام بیشتر دردسر داره برام و میشه مثل زمان دانشگاه و حس خوبی ندارم بهش:)... یه چیزی که خیلی مشتاقم می‌کنه برای اونجا موندن اینه که ممکنه بارش برف تو شب ببینم🥰😅... 

تا حالا به مستقل شدن فکر کردین؟ 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۰۱ ، ۱۶:۴۴
سین ^_^