تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نادر ابراهیمی» ثبت شده است

عباراتی از کتاب سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد (۲) به قلم نادر ابراهیمی:

«از قلب بی‌خاطرگی، استخراج خاطره می‌کند؛ از درون آنچه دیگران روایت می‌کنند.»

 

«به قصد تجزیه و تحلیل به درون می‌فرستاد، و این حال بود که به کناره‌گیری از همگان تعبیر می‌شد.» 

 

«خودت نخواسته‌ای این طور باشی؛ اما خودت می‌توانی بخواهی که این طور نباشی.»

 

«آن‌ها را آن گاه که بسیار خاموش‌اند، به زبان‌ درونشان نگاه کن، و هنگامی که به سخن می‌آیند، بدان که سیل‌بندی از پیشِ سیلی کنار رفته است.» 

 

«در تنهایی، آن قدر با صدای بلند می‌گریم که به جز صدای من، تمامی طبیعت را سکوت مرگ بگیرد. چرا اینجا، در حضور همگان؟ مگر قحط جا برای گریستن است؟»

 

«دوست دارم گریه‌هایم را پیش خدا ببرم. سرم را روی زانوی مهربانی‌های خدا بگذارم و برای آن‌ها که صدایشان صدای خداست، گریه کنم.»

 

«من در بیشتر سال‌های عمرم به دنبال مراد می‌گشتم؛ مرادی که بر منبر همان گونه باشد که در خانه هست، و در جماعت همان گونه که در خلوت.» 

 

 «-در تو چیزی هست؛ چیزی بسیار بیش از آنچه که لازم است باشد.

ـ عشق...

ـ حرمتش را نگه دار! برخی واژه‌ها را باید که دور از دسترس همگان نگه داری. بر زبانش که بیاوری، بازاری می‌شود.

ـ فراموش نمی‌کنم.»

 

«حساب خداوند از حساب ما جداست. نمی‌شود حق مبارزه با ظلم و جهاد در راه حق را به خداوند واگذار کرد و کنار نشست. همة حساب‌ها را با دعوت خداوند به معرکه حل نکنیم. این کار گناه است. خداوند آنچه را مصلحت بداند می‌کند. انسان نیز، که جانشین خداوند بر زمین است، باید همین ‌گونه رفتار کند؛ منتهی با توکل.»

«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»»«»«»«»

پاره‌هایِ این دلِ شکسته را

گریه هم دوباره جان نمی‌دهد

خواستم که با تو درد دل کنم

گریه‌ام ولی امان نمی‌دهد... 

«قیصر امین پور»

«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»««»«»«»

میگن حادثه خبر نمیکنه!! وقتی خبر می‌کنه یعنی قرار نیست رخ بده!؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۰۳ ، ۱۶:۰۶
سین ^_^

سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد یه کتاب داستانی در مورد امام خمینی(ره) به قلم نادر ابراهیمی هست. اگر از کتاب های نادر ابراهیمی خونده و پسندیده باشید احتمالا این کتاب هم مورد علاقه تون خواهد بود.:)... دو جلد هست، فعلا جلد اول خوندم و در حال مطالعه جلد دوم هستم.

 

عبارت هایی از کتاب:

«سود تنها وطن معتبر ثروت‌پرستان است؛ و هرجا که سودِ بیشتر، وطنِ محبوب‌تر.»

 

«مسئلة من، دیگرگون شدن جهان است نه مقامی منیع در این دگرگونی داشتن...»

 

«مصیبتی بزرگ‌تر از دوام شک وجود ندارد.»

 

«در زندگی، لحظه‌هایی هست که تو میان دو بد، دو نادل‌خواه، محکوم به انتخابی، چراکه بدتر از هر دوی این انتخاب‌ها، در تعلیق ماندن است و انتخاب نکردن.»

 

«دل بستن آسان است، دل کندن دشوار.

یک لحظه خلوص، بس است برای آنکه به اسارت عشق درآیی، یک عمر هزارساله بس نیست برای آنکه زنجیره‌های استوار عشق را پاره کنی ـ گرچه فراموشی، شفابخش‌ترین داروی تلخ و تلخ‌ترین داروی شفابخشی است که خداوندِ خدا آفریده است. »

 

«خداوند شادی را آفرید و غمی را که به شادی ژرفا می‌بخشد؛ انسانِ بی‌اعتقاد، اندوه باطل درهم‌کوبنده را.»

 

«شهادت، انتخاب نوعی زندگی است، نه انتخاب مرگ.

شهادت، انتخاب گونه‌ای زندگی آرمانی است که به اجبار، به مرگی آرمانی می‌انجامد...»

 

«شما جزء کدام دسته از مردان هستید؟ آن‌ها که زنان را به هیچ می‌گیرند، یا آن‌ها که زنان را همچون مردان، مخلوقات کمال‌پذیر خداوند می‌دانند؟»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۰۳ ، ۱۴:۵۶
سین ^_^

چند تا جمله از کتاب که خیلی دوست داشتم یادداشت کردم:)

جمله سوم که کنارش تیک زدم در خودش کلی حرف داره شایدم برداشت های خودم زیاده ازش:) به نظرتون خلاصه اش میشه چی؟ به نظرم میشه دوستت دارم:) اما خیلی قشنگ اومده با عمل ثابت کرده و حتی غیرمستقیم بیانش کرده. این روزا بعضی کلمات اینقدر به کار بستنشون عادی شده که ارزش خودشون دارن کم کم از دست میدن... کلمه ای که خیلی شنیدین شاید حتی از بقال سر کوچه😂: «عزیزم» 

کلمه ای که حتی دشمنای درجه یک هم به هم میگن از سر عادت:/ یا مثلاً ادب در کلام یا آداب اجتماعی!!! حالا با این شرایط به یکی که واقعا برامون عزیزه بگیم عزیزم همون رنگ و بو رو داره؟؟؟ 

شاید دارم سخت میگیرم😅، خودم باید برم ابراز علاقه در کلام یاد بگیرم🤔... ولی در عمل بیشتر میپسندم هم برای خودم هم برای دیگران:)

یه نفر بیاد بگه مثلا از بوی کله پاچه خیلی بدم بیاد ولی چون میدونستم دوست داری رفتم برات گرفتم:)) خب این یعنی چه؟ یعنی خاطرت برام عزیزه، دوستت دارم، عاشقتم😁 بهتر از دوستت دارم خشک و خالی نیست؟

 

 

 

شب عمیق است؛ اما روز از آن هم عمیق تر است.غم عمیق است اما شادی از آن هم عمیق تر است.

 

چیزی غم انگیز تر از پیری روح وجود ندارد. از مرگ هم صدبار بدتر است.

 

√میبینی که چقدر خوب، من بی حافظه، نام تک تک چیز هایی را که خواسته بودی به خاطر سپرده ام؟

 

ما تا زمانی که می کوشیم خود را خالصانه و عادلانه قضاوت کنیم، از قضاوت دیگران نخواهیم ترسید و نخواهیم رنجید...

 

زمانی که اندوه به عنوان یک مهاجم بد قصد سخت جان می آید، نه یک شاعر تلطیف کننده ی روان، حق است که چنین مهاجمی را به رگبار خنده ببندی...

 

کودکی ها را به هیچ دلیل و بهانه، رها مکن، که ورشکست ابدی خواهی شد... 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۰۱ ، ۲۳:۱۵
سین ^_^