تشنگی آور به دست...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نفرت» ثبت شده است

فاصله ها

خستگی... دلتنگی... شادی... تو این روزام حضور دارن ولی نمیتونن پررنگ بشن...

به چی فکر میکنی؟ به اینکه بعد از این قضایا... بعد از گذشت مدتی... آرامش میاد ولی چی میمونه؟ فاصله های ایجاد شده... خودآگاه یا ناخودآگاه...

پدر و مادر نماد احترام و ارزشمندی و عشق و... برای هر شخص ... اگه مورد توهین قرار بگیره چه حسی بهمون دست میده؟ ... و اگه شخص توهین کننده برادر و خواهرمون باشه چی؟ ... میتونیم دور بندازیم؟... از هیچکدوم نمی‌تونیم دست بکشیم... 

اگه اطرافمون نگاه کنیم آدمایی رو تو زندگیمون داریم که شاید تا ۱۸۰ درجه با هم تفاوت فکر! اندیشه! عقیده! جهان بینی!؟ داریم ولی اونا اعضای خانواده... دوست و همکار ما هستن ... دوستشون داریم و سال هاست که در کنار همیم با جود تنش ها... گاهی میرنجیم از هم ولی چیزی که میمونه همون عشق به همدیگه هست...

تو این روزای پر از خشم و احساس ... اگه منطق رو بذاریم وارد بشه... اگه... شاید درک همدیگه بیشتر بشه...

۰۳ مهر ۰۱ ، ۱۱:۴۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سین ^_^

کاملا اتفاقی

دیدار دوباره بعد مدت ها... عجیبه بین ۶۰ یا ۷۰ نفر آدم و چند تا سفره، جای خالی فقط کنار تو باشه و عاشق بینوای قبل از این😁 شایدم خوش شانس! به فاصله یه نفر بشینه کنارت برا غذا خوردن... عمدی در کار نبود ۹۹ درصد نبود:) اتفاقی بود... بهش فکر میکردم که شاید داره اذیت میشه ... ولی فک نکنم:))) راحت غذاش خورد و رفت:)... تو نگاهش چی میدیدم؟ دلخوری؟ توقع؟ بی توجهی؟ انتظار؟ نفرت؟؟ شاید یه کمی هم عشق؟

۲۸ مرداد ۰۱ ، ۱۸:۱۱ ۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سین ^_^