تشنگی آور به دست...

۲۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نهج‌البلاغه» ثبت شده است

question 2

به ترتیب علاقمندی مرتب فرمایید:)

1. بوی نوزاد

2. بوی گل یا بارون

3. بوی غذای مورد علاقه

داشتم به این فکر میکردم نوشتن و ادامه دادن همچین پست هایی به چه هدفی؟  به دو دلیل: یکی اینکه متوجه میشم نظرات به هم نزدیک هست یا نه، و اینکه سالهای بعد اگه باشم و اینجا هم باشه نظرم تغییر کرده یا نه:)

.

.

.

حکمت ۲۴۸ نهج البلاغه: چون کسی به تو گمان نیک برد، خوش بینی او را تصدیق کن.

۰۷ شهریور ۰۱ ، ۰۵:۵۶ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^

دفترچه یادداشت مجازی

از سال ۹۴ بود که شروع کردم به خوندن وبلاگ، در بیشتر موارد هم به صورت خاموش:) از دلایلی که خودم از داشتن یه وبلاگ  و نوشتن، طفره میرفتم این بود که از پیدا کردن دوستان مجازی و درگیر شدن با زندگی بقیه و بی خبری یهویی و شاید درگیری احتمالی با مخاطب و ... میترسیدم. بالاخره دل زدم به دریا و اینجا رو راه انداختم، اوایل به عنوان یه دفترچه یادداشت مجازی نگاهش میکردم و با این آدرس نرفتم وبلاگ هایی که می‌خوندم یا وبلاگ های جدید... بعد گذشت یه مدت برای یکی دو تا از وبلاگ ها نظر گذاشتم و یکی دو نفر پیدام کردن، با دیدن بازدید ها و نظرات وبلاگم به شددددت ذوق زده میشدم و هنوزم همینطوره😅 حدودا یک سالی میگذره اما هنوزم دایره ارتباطاتم محدود نگه داشتم و کسانیکه دنبالم میکنن زیر ده نفر هستن. گاهی پیش میاد پستی که میذارم کلا سه چهارتا بازدید میخوره:( وقتی اینطوری میشه با خودم میگم از اولم به اینجا به دید دفترچه یادداشت مجازی نگاه میکردی پس هر موقع نوشتنت اومد بنویس.

بارها شده پست های قبلی خودم خوندم! و از دیدن نوشته هام کلی ذوق میکنم، نه به این دلیل که عالی نوشتم به خاطر اینکه ثبت افکار و احساساتم هستن.

مشاهده خود قبلی:) جالبه، ( اگه اشتباه نکنم تو علوم می‌خوندیم مشاهده، نگاه سرسری نیست، با دقت و تفکر همراهه:) هنوز یه سال نشده... دارم فکر میکنم وقتی چند سال بگذره و نوشته های خودم بخونم خیلی بهتر روند تغییراتم میتونم حس کنم. حس قشنگیه...

به خاطر اینکه پست های اولم بهشون ظلم نشه😁 هر چند روز یه بار یکیش میارم صفحه اول که برای مخاطبان بی شمارم:) قابل مشاهده باشه.

اگه میدونستم نظرات برای صاحب وبلاگ ممکنه اینقدر خوشایند باشه، تو این سال ها از خاموشی در میومدم و  سبب ذوق زدگی افراد میشدم:))

الان داره صدای گنجشک و کبوتر و سگ:/ میاد، یه صدای ناآشنایی هم بهشون اضافه شد نمی‌دونم صدای کدوم پرنده است..‌‌. بازم یکی دیگه اضافه شد سمفونی راه انداختن، چقدرم سحرخیز هستن😁

 

حکمت ۲۷۸ نهج‌البلاغه: کار اندکی که ادامه یابد، از کار بسیاری که از آن به ستوه آیی امیدوارکننده تر است.

۱۶ خرداد ۰۱ ، ۰۵:۴۰ ۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سین ^_^

Forgiveness

«کسی هست تو زندگیت که نبخشیده باشی؟» 

این سؤال سر کلاس از بچه ها پرسیدم... از خواهرم هم پرسیدم:)

چیزی هست که نشه بخشید؟ 

منظورم از بخشش این نیست که یکی بی دلیل بیاد بزنه در گوشت و تو هم بهش بگی بخشیدمت یکی دیگه بزن:/

به نظرم «زمان» خیلی مهمه، بارها پیش اومده فکر کردم نمیتونم ببخشم اصلا، ولی بعد از گذشت یه مدت، تونستم بگذرم:)

یه عبارتی هست که میگن به خدا واگذارش کن یا میگیم به خدا واگذارش کردم.

خب این عبارت ایهام داره:) بعضیا منظورشون اینه: خدایا حالش بگیر بدجور در هر شرایطی😁( چه پشیمون باشه چه نباشه) 

یه عده هم منظورشون اینه:  خدایا هر طور خودت صلاح میدونی به راه راست هدایتش کن حالا اگه لازمه یه درسی هم بهش بده😄

فکر میکنم راهنمایی بودم که با خودم میگفتم همه آدما میتونن همدیگر ببخشن که همه برن بهشت و برام عجیب بود که چرا این کار نمی‌کنیم خیلی زیرکانه است و همه چی هم به خیر و خوشی تموم میشه😶😅 شیطون هم از عصبانیت میمیره:)) 

بخشش اصلا کار آسونی نیست، از خدا می‌خوام بهمون توفیق بده مثل خودش با گذشت باشیم... 

حکمت ۱۵۸ نهج‌البلاغه: برادرت را با احسانی که در حق او می‌کنی سرزنش کن و شر او را با بخشش بازگردان.

۱۳ خرداد ۰۱ ، ۱۷:۰۸ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^

کیفم جا گذاشتم!!؟

مدرسه تعطیل شد؛ سوار ماشین شدیم و حر کت کردیم به سمت خونه. یکی از همکارا سوالی پرسید یا درخواستی داشت یا موقع پرداخت کرایه بود که دست بردم به سمت کیفم ولی نبود!!! کیف بزرگی که کتاب ها و خوراکی و جامدادی و تبلت و گوشی و کیف پولم و... توش بود. باورم نمیشد، خیلیییی عجیب بود، کیف به اون بزرگی فراموش کرده بودم😶😅 ... آخر هفته بود و چند روز تعطیلی تا شنبه، باید قید کیف و محتویاتش میزدم برا چند روز که زدم! فک کنم یه مناسبتی هم بود و از طرف دوستان پیام هایی دریافت کرده بودم که بی جواب مونده بود و این چند روز در دسترس نبودن باعث نگرانیشون شده بود:)

این قضیه برمیگرده به سال اول تدریسم و دیگه هم تکرار نشد، فراموش کردن چیزای کوچیک، کم و بیش بوده و هست ولی در این حد و اندازه بی سابقه بود... 

دلیلش رو درگیری فکری بیش از حد، خستگی روحی و جسمی و استرس میدونم... دقیقه ۹۰ مشخص شد که کجا و چی باید درس بدم... دو تا مقطع تحصیلی با شش تا پایه که جمعا میشد ۷ تا کتاب!... معاون آموزشی منطقه یه آدمی بود با زبون تند و تلخ البته ویژگی مثبتی هم داشت: سخت گیری برای ایجاد نظم :) به خاطر یه حرفش چند روز سردرد داشتم:) بازدید های مکرر منطقه و استان و... زیر ذره بین بودیم:/ یادمه وقتی می‌خوابیدم تو خواب هم درس میدادم یا داشتم مسئله ای رو حل میکردم. مسیر رفت و برگشت از خونه به مدرسه  تقریبا دو ساعت طول می‌کشید با جاده های مار پیچ و شیب دارش:/، تا چند هفته وقتی می‌رسیدیم خونه از سردرد فقط میخوابیدیم گاها بدون خوردن ناهار...

اینا رو نوشتم که یادم باشه هیچ چی آسون به دست نیومده و نمیاد، باید براش تلاش کرد، بی‌خوابی کشید، تحمل کرد و ... .

حکمت ۱۵۲ نهج‌البلاغه: آنچه روی می آورد، باز می گردد، و چیزی که بازگردد گویی هرگز نبوده است.

 

 

خدایا شکرت ❤️

 

.

۲۹ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۸:۳۰ ۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سین ^_^

هیچ اتفاقی بی حکمت نیست...

اکثر اوقات وقتی بیدار میشم از خواب چند دقیقه گوشی میگیرم دستم که مغزم بیدار بشه!:)). پیامایی که به دستم رسیده میخونم و اینجا رو هم چک میکنم معمولا.

نمی‌دونم تا چه اندازه صحت داره ولی اولین پیامی که دیدم و همکارم برام فرستاده بود در مورد شرایط انتقالی بود، طوری تغییرش دادن که به خاطر چند ماه نمیتونم انتقالی پر کنم...!؟:/  میدونم هیچ اتفاقی بی حکمت نیست برا همین سعی میکنم کمتر ناراحت باشم😅 ولی وقتی به بعضی شرایط غیر قابل تحمل محل کار فکر میکنم یه کوچولو غمگین میشوم😁 بعضی دانش آموزا کلی خوشحال میشن وقتی بفهمن:))

 

انسان شکیبا، پیروزی را از دست نمی دهد، هر چند زمان آن طولانی شود.(حکمت ۱۵۳ نهج‌البلاغه)

 

مردم دشمن چیز هایی هستند که نمی دانند.(حکمت ۱۷۲  نهج‌البلاغه)

۲۶ فروردين ۰۱ ، ۱۴:۰۰ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سین ^_^

فریاد بی صدا

اشک از لبخند با ارزش تر است، زیرا لبخند را می شود به هر کس هدیه داد، اما اشک را فقط برای کسی میریزی که نمیخواهی از دستش بدهی.(فریاد بی صدا)

 

ما گاهی دلمان میسوزد برای کسانی که نه به خودشان احساسی دارند نه به دیگران...(بلندی های بادگیر)

 

من کمتر از آنم که بر زبان آوردی، و برتر از آنم که در دل داری.(حکمت ۸۳ نهج‌البلاغه)

۲۵ فروردين ۰۱ ، ۲۱:۰۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سین ^_^

بر سر دوراهی

... اگر بر سر دوراهی دو کار قرار می‌گرفت می اندیشید که کدام یک با خواسته نفس نزدیک تر است با آن مخالفت می کرد.«حکمت ۲۸۹»

​​​​

اندیشیدن همانند دیدن نیست، زیرا گاهی چشم ها دروغ می نمایانند، اما آنکس که از عقل نصیحت خواهد، به او خیانت نمی کند.​​​«حکمت ۲۸۱»

۲۲ بهمن ۰۰ ، ۲۰:۴۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سین ^_^

دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست

 اندوه خوردن نیمی از پیری است.

« حکمت ۱۴۳ نهج‌البلاغه»

 

+مگه میشه آدم ناراحت نشه؟ مگه دست خودمونه؟! 

ولی اینکه چقدر تو این حال بمونیم دست خودمونه:)

+کم غصه بخور پیر میشیا:))) 

+فردا قراره برم مدرسه هم دانش آموزا رو میبینم هم برف:) هم آدمایی که دل خوشی ازشون ندارم... 

 

۱۱ دی ۰۰ ، ۰۰:۰۰ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سین ^_^

ارزش مرد

 ارزش مرد به اندازه همت اوست، و راستگویی او به میزان جوان مردی اش، و شجاعت او به قدر ننگی است که احساس می کند، و پاکدامنی او به اندازه غیرت اوست.

«حکمت ۴۷ نهج‌البلاغه»

این حکمت منو یاد نوجوونی میندازه که موقع جنگ از تلویزیون میبینه چه در انتظار زنان هم وطنه خونش به جوش میاد، موندن جایز نمی‌بینه و می‌ره و تا الان هم برنگشته.

( نوجوون همشهری که مفقودالاثره و داستانش با واسطه از زبون مادر و خواهرش شنیدم.) 

۲۵ آذر ۰۰ ، ۰۶:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^

شکیبایی

 شکیبایی دو گونه است؛ شکیبایی بر آنچه خوش نداری و شکیبایی در آنچه دوس داری.

«حکمت ۵۵ نهج‌البلاغه»

۲۳ آذر ۰۰ ، ۰۷:۳۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^