خاطرات سفیر؛ بهترین اسمی که این کتاب میتونست داشته باشه.
خاطرات خانم نیلوفر شادمهری از زمان دانشجویی شون در فرانسه است.
چیزی که بیشتر از همه برام جذاب بود نگارش این کتابه، سرشار از شوخ طبعی و سرزندگی:).
با وجود اینکه مطلب اعتقادی جدیدی نداشت تقریبا و البته که بستگی به سطح اطلاعات خواننده داره ولی حاضر جوابی و جواب های به موقع و مناسب و اثر گذار ایشون خیلی جذاب بود.
دوستی نویسنده با امبروژا و همینطور قسمتی از کتاب در مورد ریاض، جذاب، جالب و دوست داشتنی بود.
با این کتاب خندیدم، چشمام اشکی شد، به فکر فرو رفتم و حس خوب گرفتم.
عبارتی از کتاب:
«چقدر اشتراک ایدئولوژی اشتراک میاره؛ خیلی بیشتر از اشتراک ملیت و زبان.»
::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
در وصالت اشک شوق و در فراقت اشک غم
پشت و روی سکه ی من هر دو یک تصویر داشت....
«ماشاالله دهدشتی»
ناز بر ناس کن ای حمد که در بسم الله
اسم اعظم ز کرم نقطهی بای تو شده...(چه جالبه این:)
«میلاد حسنی»
داغ دلم را گریه ها خاموش می کرد
آتشفشان ها را اگر آتش نشان ها....
«شهرام میرزایی»
پرسید روزگار تو بی من چگونه است؟
تنها سکوت کردم و اشکم جواب داد....
«امیر اکبرزاده»
حتی کنار یار دلم تنگ می شود
«امیر تیموری»
عشق گاهی راه می سازد برای صاحبش
گاه می ریزد به هم اما تمام راه را....
«امیر تیموری»
درد یعنی که نماندن به صلاحش باشد
بگذاری برود، آه به اصرار خودت....
«علی صفری»