بعد از کتاب دا ، کتاب تنها گریه کن باعث شد لازم بشه حین خوندنش چندین و چند بار صورتم بشورم...
عبارت هایی از کتاب:
بعضی ها در خلوت خودشان آنقدر به دنبال خورشید می دوند که آخر سر ، ماه می شوند.
میگفت: به من واجبه که مهریه زنم رو بدم، ولی اینقدر ندارم و نمیتونم، نمیخوام اول زندگیم رو با دروغ شروع کنم.
میدونم عاطفه مادری چیزی نیست که بشه جلوش رو گرفت، ولی مدام با خودت بگو داری امانت الهی رو برمیگردونی. گریه رو بذار برا خلوت و تنهایی. دور از چشم بقیه گریه کن.
خوش به حالت مادر! حال تو که گریه کردن نداره.
خدا هر خونی را لایق شهادت نمی کند.
من اشرف سادات منتظری ام، متولد دی ماه سال 1330، حالا که فکر می کنم ، دو بار به دنیا آمده ام؛ هر دو بار در یک ماه؛ یک بار از مادرم متولد شدم، یک بار هم وقتی مادر شهید شدم.
- بعد از چهار سال... دیدار غیر منتظره اتفاق افتاد... فک میکنم همه چی سر جای خودشه شاید با یه کم فکر و خیال...
- زمان ازدواجش میگفت و اصرار داشت که مهریه به اندازه توانش معین بشه ولی اطرافیان قانعش کردن که نمیشه... و شد آنچه نباید...
«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم»