برای اینکه بخوام با بچه ها بدو بدو بازی کنم سنی ازم گذشته:))) ولی گاهی پیش میاد:)، شغل اولم تا یه زمانی همین بود😅 مراقبت و بازی با بچه ها.
مهمون داشتیم، یکیشون دختر چهار و نیم ساله(لپ چال) داشت و یکی پسر دو و نیم ساله(مژه فر).
لپ چال چشمش خورد به لاک ها و میگفت مامان لاک:) چند تاش براش آوردم دوباره گفت لاک میخوام دوباره چند تای دیگه اش آوردم دوباره هم گفت لاک:) دفعه سوم همه رو براش آوردم و خلاص. لپ چال برا مژه فر لاک زد ناخن به همراه انگشتا😁
بین اون همه آدم بزرگا که داشتن با هم حرف میزدن دنبال همبازی بودن. با لاک ها بازی کردیم مثلا میگفت لاک هایی که دوست داریم برداریم بعد نمیذاشت انتخاب کنم زود هر کدوم دوست داشت برمیداشت میگفت بقیه اش برا تو😶
رنگ لاک به فارسی و انگلیسی برام میگفت، و هر کدوم بلد نبود براش میگفتم. ازم خواست باهاش مسابقه بدم البته لی لی کنان:) و مسابقه پرش:/ که کمرم گرفت😄 بعدشم یه دستشون براشون لاک زدم! مژه فر هم خوشش میومد!:))) و توپ بازی و بادکنک بازی و ...
مامان مژه فر اسم چند نفر گفت و از مژه فر میپرسید دوستشون داری یا نه؟ بعضیا رو میگفت نه! رازش پرسیدم:))) مامانش میگفت اونایی که بوسش میکنن میگه نه( احتمالا زیاد یا محکم:) ) ، خوشش نمیاد:)، دختر عموش یه سالشه، وقتی ازش پرسید دوسش داری گفت آره دوست دارم بغلش کنم:))))، دختر خواهرم تقریبا همسن مژه فر هست، زنگ زده بودن براشون شعر میخوند، مژه فر هم اینقدر ذوق میکرد؛) اصلا از اول به امید دختر خواهرم اومده بود.
به لپ چال میگفتم لپ چالی کیه؟ میگفت تو، میگفتم لپ من که چال نداره:) و اشاره میکردم به چال لپش میگفتم ایناهاش:) ( چال لپ از اون دسته از ویژگی های خانوادگی که به ارث نبردم😑)
+ ویژگی خوب ظاهری که به ارث نبردین چیه؟ ( بقیه یا اکثر اعضای خانواده دارن و شما ندارینش:/ :)