تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۲۲ مطلب در شهریور ۱۴۰۱ ثبت شده است

لبخند خدا بسته به لبخند حسین است

پس باش پی آنچه خوشایند حسین است

 

تعریف من از عشق همان بود که گفتم

در بند کسی باش که در بند حسین است...ببینید

 

در معرکه از‌ سنگدلان حرّ بتراشد

این ویژگی چشم هنرمند حسین است

 

شیرین تر از این شور ندیدیم همه عمر

شوری که خدا در دلم افکنده حسین است

 

آهنگ خوش و رقص خوش و بوی خوش اصلاً

طبل و علم و پرچم و اسفند حسین است

 

بی روضه ی او حال خوشی نیست … ، اگرهست

از حال ‌گذشتیم که آینده حسین است

 

از بس که ” علی ” نام قشنگی ست عجب نیست

این نام اگر روی سه فرزند حسین است

 

در جنگ سرافکنده نبودیم و نگردیم

چون بر سرمان یکسره سربند حسین است

 

پس باش پی آنچه خوشایند دل اوست

لبخند خدا بسته به لبخند حسین است... ببینید:)

 

«محسن کاویانی»

 

شب کنکور دو تا آهنگ اینقدر گوش دادم تا خوابم ببره... دختر خواهرم کوچیک بود... بردنش خونه پدربزرگم که خونه ساکت باشه بتونم بخوابم... وقتی برگشتن هنوز بیدار بودم... ولی به رو خودم نیاوردم... با گوشی خواهرم آهنگا رو گوش میدادم... چندین بار زدم از اول ... بعد از چند بار گوش دادن... قطعش کردم... یادم نیست کی خوابم برد:) ... 

یکی از آهنگ ها در واقع نوحه:) ...ای ساربان  از حمید علیمی بود ...

یکی دیگه رو دقیق یادم نیست... 

به احتمال زیاد  به سوی تو   از مهران زاهدی باشه یا ارمغان تاریکی از محمد اصفهانی.

هنوزم هر سه تاش خیلی دوست دارم.

داشتم سخنرانی گوش میدادم وقتی تموم شد و رفت بعدی، ای ساربان بود که پخش شد برا همین یاد شب کنکور افتادم:)

 

 

 

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۰۱ ، ۱۸:۰۷
سین ^_^

نمی‌دونم از کی شروع شد... میدونم همه این حس ندارن... از خواهرم پرسیدم گفت نه اینطوری نیستم... همکارم هم گفت قبل ازدواج همچین حسی نداشته... شاید دو سالی شده مستقل شدن برام مسئله شده... حس میکنم باید برم از این خونه... حس اضافی بودن دارم گاهی اوقات 🙄... از یه لحاظ هم تا وقتی مستقل نشی نمیتونی همه جنبه های زندگیت اونطوری که دوست داری پیش ببری... فرصتی پیش اومد اما بالای ۹۰ درصد منتفیه... محل کارم روستا هست... با محل زندگیم یه فاصله ای داره... این چند سال این همه رفت و برگشت یکی از دلایلی هست که باعث شده کمرم مشکل پیدا کنه... یکی از همکارام بهم گفت یه خانوم تنها هست که یکی از اتاق های خونه اش میده اجاره و خونه اش تو کوچه مدرسمونه... یه کم پرس و جو کردم دیدم نمیشه بمونم... دنبال جایی بودم که بتونم کلا بمونم و ماه به ماه به خونه سر بزنم... اینکه بخوام هر هفته برم و بیام بیشتر دردسر داره برام و میشه مثل زمان دانشگاه و حس خوبی ندارم بهش:)... یه چیزی که خیلی مشتاقم می‌کنه برای اونجا موندن اینه که ممکنه بارش برف تو شب ببینم🥰😅... 

تا حالا به مستقل شدن فکر کردین؟ 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۰۱ ، ۱۶:۴۴
سین ^_^

تو را من، زهر شیرین خوانم ای عشق!

که نامی خوشتر از اینت ندانم

وگر هر لحظه رنگی تازه گیری

به غیر از زهر شیرنت نخوانم!

تو زهری، زهر گرم سینه سوزی!

تو شیرینی، که شور هستی از توست!

شراب جان خورشیدی که جان را

نشاط ازتو، غم از تو ، مستی از توست

به آسانی مرا از من ربودی

درون کوره ی غم آزمودی

دلت آخر به سرگردانی ام سوخت

نگاهم را به زیبایی گشودی!

بسی گفتند: (( دل از عشق برگیر،

که نیرنگ است و افسون است و جادوست!))

ولی ما دل به او بستیم و دیدیم

که این زهر است، اما... نوشداروست!

چه غم دارم که این زهر تب آلود

تنم را در جدایی می گدازد

از آن شادم که در هنگامه ی درد

غمی شیرین دلم را می نوازد

اگر مرگم به نامردی نگیرد

مرا مهر تو در دل جاودانی است

وگر عمرم به ناکامی سراید

تو را دارم که مرگم زندگانی است

« فریدون مشیری»

 

اینو دانش آموزم برام خریده بود، نگهش داشتم تا خشک شد، خشک شده اش هم یه مدت نگه داشتم دیدم فایده نداره و تو یه خونه تکونی انداختمش دور:( 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۰۱ ، ۲۱:۵۸
سین ^_^