تشنگی آور به دست...

۲۲ مطلب در شهریور ۱۴۰۱ ثبت شده است

question 7

داشتن و از دست دادن سخت تره؟

یا

نداشتن و از دست دادن؟ 

کدوم ترجیح میدین؟

این مثالی که میزنم نمی‌دونم جایی خوندم یا نه... برای واضح شدن سوال لازمه:)

یه عروسکی هست خیلی دوسش داری و همیشه میری تو ویترین مغازه نگاهش می‌کنی ولی نمیتونی بخریش و داشته باشیش... یه روز میبینی عروسک نیستش... نداشتیش و از دست دادیش:)

داشتن و از دست دادن هم که واضحه:)))) 

این دنیا پر از چیزای کوچیک و بزرگه که باید ازشون بگذریم... گاهی داریمش و میگذریم ازش، گاهی نداریمش و میگذریم ازش. تلخه ولی همینه... چه بخوای چه نخوای:/... بپذیر و خلاص:)

۲۹ شهریور ۰۱ ، ۱۴:۵۳ ۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سین ^_^

دلتنگی۳

در دل من چیزی است مثل یک بیشه نور

مثل خواب دم صبح

و چنان بی تابم ، که دلم می خواهد

بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه

دورها آوایی است، که مرا می خواند.

«سهراب سپهری»

 

از اون زماناییه که حرف زیاده ولی حوصله نوشتن نیست... دردهای کودکی، ماجراهای نوجوونی... فراز و نشیب های جوونی... دلتنگی... فک کنم خوشی زده زیر دلم😅

اگه پسر بودم ... اگه موتور داشتم... میزدم بیرون:) 

خدایا شکرت❤️

 

بس دردناک بود جدایی میان ِ ما

از هم جدا شدیم و بدین درد ساختیم

دیدار ِ ما که آن همه شوق و امید داشت

اینک نگاه کن که سراسر ملال گشت

«هوشنگ ابتهاج»

۲۸ شهریور ۰۱ ، ۰۰:۰۱ ۱۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سین ^_^

ایران

باخت های قبلی شست برد... به قول گزارشگر شیر مادر نان پدر حلالت دلاور...

فینال باشه رقیب هم آمریکایی ... چه 6دقیقه پر استرسی بود... 

بمونه به یادگار... طلای مسابقات جهانی کشتی...قاسم پور _کاکس

روانمون شاد کرد:)

۲۶ شهریور ۰۱ ، ۲۳:۰۲ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سین ^_^

نغمه عشاق

لبخند خدا بسته به لبخند حسین است

پس باش پی آنچه خوشایند حسین است

 

تعریف من از عشق همان بود که گفتم

در بند کسی باش که در بند حسین است...ببینید

 

در معرکه از‌ سنگدلان حرّ بتراشد

این ویژگی چشم هنرمند حسین است

 

شیرین تر از این شور ندیدیم همه عمر

شوری که خدا در دلم افکنده حسین است

 

آهنگ خوش و رقص خوش و بوی خوش اصلاً

طبل و علم و پرچم و اسفند حسین است

 

بی روضه ی او حال خوشی نیست … ، اگرهست

از حال ‌گذشتیم که آینده حسین است

 

از بس که ” علی ” نام قشنگی ست عجب نیست

این نام اگر روی سه فرزند حسین است

 

در جنگ سرافکنده نبودیم و نگردیم

چون بر سرمان یکسره سربند حسین است

 

پس باش پی آنچه خوشایند دل اوست

لبخند خدا بسته به لبخند حسین است... ببینید:)

 

«محسن کاویانی»

 

شب کنکور دو تا آهنگ اینقدر گوش دادم تا خوابم ببره... دختر خواهرم کوچیک بود... بردنش خونه پدربزرگم که خونه ساکت باشه بتونم بخوابم... وقتی برگشتن هنوز بیدار بودم... ولی به رو خودم نیاوردم... با گوشی خواهرم آهنگا رو گوش میدادم... چندین بار زدم از اول ... بعد از چند بار گوش دادن... قطعش کردم... یادم نیست کی خوابم برد:) ... 

یکی از آهنگ ها در واقع نوحه:) ...ای ساربان  از حمید علیمی بود ...

یکی دیگه رو دقیق یادم نیست... 

به احتمال زیاد  به سوی تو   از مهران زاهدی باشه یا ارمغان تاریکی از محمد اصفهانی.

هنوزم هر سه تاش خیلی دوست دارم.

داشتم سخنرانی گوش میدادم وقتی تموم شد و رفت بعدی، ای ساربان بود که پخش شد برا همین یاد شب کنکور افتادم:)

 

 

 

 

۲۵ شهریور ۰۱ ، ۱۸:۰۷ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^

question 6

نمی‌دونم از کی شروع شد... میدونم همه این حس ندارن... از خواهرم پرسیدم گفت نه اینطوری نیستم... همکارم هم گفت قبل ازدواج همچین حسی نداشته... شاید دو سالی شده مستقل شدن برام مسئله شده... حس میکنم باید برم از این خونه... حس اضافی بودن دارم گاهی اوقات 🙄... از یه لحاظ هم تا وقتی مستقل نشی نمیتونی همه جنبه های زندگیت اونطوری که دوست داری پیش ببری... فرصتی پیش اومد اما بالای ۹۰ درصد منتفیه... محل کارم روستا هست... با محل زندگیم یه فاصله ای داره... این چند سال این همه رفت و برگشت یکی از دلایلی هست که باعث شده کمرم مشکل پیدا کنه... یکی از همکارام بهم گفت یه خانوم تنها هست که یکی از اتاق های خونه اش میده اجاره و خونه اش تو کوچه مدرسمونه... یه کم پرس و جو کردم دیدم نمیشه بمونم... دنبال جایی بودم که بتونم کلا بمونم و ماه به ماه به خونه سر بزنم... اینکه بخوام هر هفته برم و بیام بیشتر دردسر داره برام و میشه مثل زمان دانشگاه و حس خوبی ندارم بهش:)... یه چیزی که خیلی مشتاقم می‌کنه برای اونجا موندن اینه که ممکنه بارش برف تو شب ببینم🥰😅... 

تا حالا به مستقل شدن فکر کردین؟ 

۲۴ شهریور ۰۱ ، ۱۶:۴۴ ۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^

زهر شیرین

تو را من، زهر شیرین خوانم ای عشق!

که نامی خوشتر از اینت ندانم

وگر هر لحظه رنگی تازه گیری

به غیر از زهر شیرنت نخوانم!

تو زهری، زهر گرم سینه سوزی!

تو شیرینی، که شور هستی از توست!

شراب جان خورشیدی که جان را

نشاط ازتو، غم از تو ، مستی از توست

به آسانی مرا از من ربودی

درون کوره ی غم آزمودی

دلت آخر به سرگردانی ام سوخت

نگاهم را به زیبایی گشودی!

بسی گفتند: (( دل از عشق برگیر،

که نیرنگ است و افسون است و جادوست!))

ولی ما دل به او بستیم و دیدیم

که این زهر است، اما... نوشداروست!

چه غم دارم که این زهر تب آلود

تنم را در جدایی می گدازد

از آن شادم که در هنگامه ی درد

غمی شیرین دلم را می نوازد

اگر مرگم به نامردی نگیرد

مرا مهر تو در دل جاودانی است

وگر عمرم به ناکامی سراید

تو را دارم که مرگم زندگانی است

« فریدون مشیری»

 

اینو دانش آموزم برام خریده بود، نگهش داشتم تا خشک شد، خشک شده اش هم یه مدت نگه داشتم دیدم فایده نداره و تو یه خونه تکونی انداختمش دور:( 

 

۲۲ شهریور ۰۱ ، ۲۱:۵۸ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^

از زمین تا آسمون

 حیف شد اون همه هدیه رو از دست دادم😅

خواهرم برام تعریف کرد، اون شخص که در موردش تو این پست نوشتم، بهش گفته هر سال موقع تولدم کادو می‌گرفته و نگه میداشته، حالا چرا نمی‌داده به خودم چون قبول نمی‌کردم😁 نمی‌دونم تا چه اندازه راست باشه و یادم نیست گفت از چه سالی:))  دوست داشتن خالی فایده نداره وقتی تفاوت ها از زمین تا آسمون باشه:/ پس دلیلی هم برا دوست داشتن متقابلش پیدا نمیکنی... یادم نیست هیچ وقت باهاش بد بوده باشم:)... یه بارم فک کنم براش ریاضی توضیح دادم و دفتر فیزیکم هم بهش امانت دادم، ازم کوچیکتره:)، نمی‌دونم چرا یهو یاد این ماجرا افتادم🤔 مربوط به قبل بیست سالگیم میشه، قضیه کادو ها هم شاید یکی دو سال بعدش فهمیدم:)

۲۱ شهریور ۰۱ ، ۱۲:۴۳ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سین ^_^

question 5

تمایلتون به کدوم مورد بیشتره؟ اگه فکر میکنید مساویه بازم فکر کنید ببینید کدوم یه ذره بیشتر:)

۱. دوست داشتن دیگران

۲. دوست داشته شدن توسط دیگران

منظور جنس مخالف نیست، همه آدما:)

چند سال پیش بود، نمی‌دونم چی شده بود و به خاطر چی؟ شوهر خواهرم گفت شما ذاتا همتون مهربونید! 

نمی‌دونم تا حالا دقت کردین به خودتون و اطرافیانتون، مثل اینکه یه سری از ویژگی های رفتاریمون به ارث بردیم... بعضیا رو نمیشه گفت اثر محیطه، چون یه عده تو یه محیط بزرگ شدن ولی ویژگی های متفاوتی دارن... مثلا یکی دست و دلباز تره در صورتیکه یه نفر دیگه یه کم خسیسه! یکی پرخاشگره یکی آرومه، یکی کینه ای و...

با خودم فکر کردم اگه ذاتا مهربونیم پس خیلی هم شاهکار نکردیم! زمانی کارمون درسته که ویژگی های بدمون بشناسیم و اونا رو درست کنیم و ویژگی های خوب در خودمون به وجود بیاریم و تقویت کنیم... مثلا اگه کینه ای هستیم سعی کنیم خودمون تغییر بدیم و ... اصلا آدم بودن یعنی همین، میتونیم آگاه بشیم و تغییر کنیم و بهتر بشیم و بهتر تر:)...

 

حکمت ۳۲ نهج‌البلاغه: نیکوکار، از کار نیک بهتر و بدکار از کار بد بدتر.

معنی این حکمت برام گنگ بود و کم متوجه شدم، رفتم اینجا در موردش خوندم، واضح تر شد:)

۲۰ شهریور ۰۱ ، ۱۵:۲۸ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^

question 4

داستان برصیصا رو میدونید؟ اگه نه به طور مختصر اینجا گفته شده... فک کنم داستانش وقتی ۱۴ ساله بودم از کتابی خوندم که سخنرانی های حاج احمد کافی رو گردآوری کرده بود... نمی‌دونم اینی که تو ذهنم هست مربوط به همین برصیصا هست یا یکی دیگه که موقع مرگش هم شیطون ولش نکرد و نذاشت اشهدش رو بگه یعنی با ایمان به خدا از دنیا بره... مثل اینکه یه فرشی داشته که خیلی دوسش می‌داشته:) و شیطون تهدیدش می‌کنه که فرش آتیش میزنه و اینطور میشه که اشهد نگفته میره اون دنیا!:/ 

معلومه که فرش نماده... هممون احتمالا یه چیزی مثل این فرش داریم... مثل این میمونه که کیسه داشته باشیم ولی سوراخ باشه ... هر چیزی هم بریزی داخلش پر نمیشه... به مامان گفتم برات پیداش کردم... اون منم... نمیتونی از من بگذری... ازش پرسیدم به نظرت مشکل من چیه؟ اونیکه نمی‌ذاره کیسه پر بشه؟ خودم خیلی فکر کردم و نمی‌دونم چیه و این خوب نیست:/ برا یکی فرزنده، برا دیگری همسر یا مال و ثروت ، مقام، شهرت، والدین و... 

مامانم با خنده گفت اینه که ازدواج نمیکنی!!؟:))) خندیدیم و گفتم این قبول نیست... ولی فکرم درگیر کرد... چرا اینطور فکر می‌کنه چون معتقده سخت میگیریم:) ... مطمئن نیستم شاید داره درست میگه ولی هیچ وقت پشیمون نبودم! اگه همه اون آدمای قبل دوباره بیان بازم جواب همونه...نه! 

با از دست دادن چی سر به بیابون می‌ذاریم؟ نمی‌تونیم تحمل کنیم؟ نمی‌تونیم به زندگی ادامه بدیم؟ احتمالا خودشه، همونی که نمی‌ذاره عاقبت بخیر بشیم:)

تا حالا بهش فکر کردین؟ میدونید ضعفتون چیه؟

 

۱۹ شهریور ۰۱ ، ۰۷:۴۵ ۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^

My favourite

حکمت ۲۰۵ نهج‌البلاغه: هر ظرفی با ریختن چیزی در آن پر می شود، جز ظرف دانش که هر آنچه در آن جای دهی،وسعتش بیش تر می شود.

 

یه ماهی هست نوشتن خط دوباره از سر گرفتم... ببینید

 

هر چه جز دوست برون میکنم از خلوت دل...ببینید

 

چقدر حس خوبیه وقتی مامان بزرگ میگه عاقبت بخیر بشید:) 

 

۱۸ شهریور ۰۱ ، ۰۰:۲۰ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سین ^_^