تشنگی آور به دست...

۴ مطلب در شهریور ۱۴۰۲ ثبت شده است

مِهر!

دو سه روزی هست که همه اهالی خونه شده خانوم. آقایون به دلیل مشغله هایی که پیش اومد رفتن بیرون. دیشب دور هم نشسته بودیم به حرف زدن، البته من و خواهرم با یه کم فاصله داشتیم با هم حرف می‌زدیم:)... بعد یه مدت همه با هم از هر دری حرف میزدیم، مهمونمون که خونشون جو مردونه داره فک کنم کمتر از این جمع ها رو تجربه می‌کنه و شاید براش خوشایند باشه. چند تا خاطره تعریف شد که به مناسبت چند تا رو میگم:)

خاله ام کلاس اول بوده و اولین روز مدرسه وقتی اولین زنگ به صدا درمیاد که برن استراحت، فکر می‌کنه زنگ تعطیلی هست و با صدای بلند میگه تعطیل شدیم بریم خونه و خودش که می‌ره هیچ بقیه رو هم با خودش داره میبره که جلوش میگیرن و آگاهش میکنن:))))

یکی از دایی ها اولین روز مدرسه اش زود میاد خونه ازش میپرسن چرا این موقع  اومدی خونه؟ میگه هیچی بهمون ندادن بخوریم از گشنگی مردم اومدم خونه!:)))

 

خواهرم شیفت عصر بوده و مثل اینکه هوا هم رو به تاریکی، زنگ به صدا در میاد و دانش آموزا ازش میپرسن خانوم تعطیلیم؟ مای سیستر به ساعتش نگاه می‌کنه و میگه آره و آماده میشه و همه با هم میرن بیرون که راهی خونه بشن... همکاراش با تعجب ازش میپرسن شال و کلاه کردی کجا بری؟ و مشخص میشه خواهرم اشتباه کرده و زنگ آخر نیست، زنگ یکی مونده به آخره:))... دانش آموزا رو برمیگردونن و حسابی میخندن... انگار اون روز خیلی طولانی بوده که حتی دانش آموزا هم فکر کردن زنگ آخره و همه عوامل دست به دست هم دادن که این قضیه پیش بیاد... 

 

۳۱ شهریور ۰۲ ، ۱۳:۱۹ ۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
سین ^_^

ما همه با هم اما تنهاییم!

تا حالا شده تنهایی آدما رو ببینید و حس کنید؟! و نتونید بهشون نزدیک بشید... به خاطر ضعف خودتون یا به خاطر اینکه اونا یه حصاری دور خودشون کشیدن!... 

.

.

.

دارم یه سریال فانتزی میبینم که شخصیت اصلی فاقد احساساتی مثل عشق، رحم، غم، شادیه در واقع ازش گرفته شده... زمانیکه نشون میده حس ها یکی یکی داره بیدار میشه ... گریه ام میگیره:)))... نه به خاطر سریال به خاطر واقعیتی که بهم یادآوری میشه... 

 

۲۷ شهریور ۰۲ ، ۰۰:۱۷ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سین ^_^

چرا انسانْ، زیبا نمیرد؟

کتاب حماسه حسینی سخنرانی های شهید مطهری از سال ۴۷ تا ۵۶، شامل ۷ فصل و ۴۲۸ صفحه است. به مطالب زیاد و مهمی حول حادثه کربلا می‌پردازه. خوندن این کتاب باعث شد به جواب یه سری سوالاتی که در ذهنم بود برسم. خود کتاب سوالاتی رو مطرح و بهش پاسخ داده بود و زاویه دید مناسبی ارائه می‌کنه. ضمن دادن اطلاعات جدید، اطلاعات قبل رو نظم میبخشه. مقایسه گذشته و حال و درس عبرت گرفتن و وادار کردن به تفکر و بررسی. این کتاب یکی از دلایل مهم برای شروع یک سیر منظم مطالعاتی شد:)

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

اشعاری که امام حسین علیه السلام وقتی در راه کربلا بود می خواند:

اگرچه دنیا قشنگ و نفیس و زیباست اما هرچه دنیا قشنگ و زیبا باشد آن خانه پاداش الهی خیلی قشنگ تر و زیبا تر و عالی تر است.

اگر مال دنیا را آخرش باید گذاشت و رفت، چرا انسان نبخشد، چرا انسان به دیگران کمک نکند، چرا انسان خیر نرساند؟

اگر این بدن ها آخر کار باید بمیرد، آخرش اگر در بستر شده هم باید مرد، در مبارزه با یک بیماری و یک میکروب شده هم باید مرد، پس چرا انسانْ زیبا نمیرد؟پس کشته شدن انسان به شمشیر در راه خدا بسیار جمیل تر و زیباتر است.

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

از خیلی وقت پیش شروع کردم به کتاب خوندن، فک کنم سوم راهنمایی بودم و از کتابهای پدر برمی داشتم و می‌خوندم... کتاب های اخلاقی و اینا... بهم میگفتن این کتابا رو نخون مناسب سنت نیست! کاش همون موقع راهنمایی بود و بهم می‌گفت کتاب های شهید مطهری رو بخون:)! ... دانشگاه که بودیم چند تا از کتاب های شهید مطهری رو خوندم... فک کنم دوره ای برگزار شد ولی به سرانجام نرسید... فقط یادمه برا کتاب داستان راستان جلسه پرسش و پاسخ و تحلیل داشتیم و یکی از نکات مهمی که اونجا فهمیدم این بود چقدر برداشت ها، نوع نگاه و دقت افراد می‌تونه متفاوت باشه. چقدر این همفکری ها خوب بود. مثلا اگه از یه مطلب دو نکته یاد میگیرم وقتی تنهایی میخونم ممکنه با بحث و هم اندیشی بشه ده نکته. این همه کتاب خوندم ، رمان، روانشناسی، اخلاقی، زندگینامه، تاریخی، فلسفی و... خیلی خوب بوده چون زندگی ها رو تجربه کردم و همه احساسات:)... اما به نظرم اگر آثار شهید مطهری رو خونده بودم به خاطر نظام فکری ( نمی‌دونم این واژه مناسبه یا نه!) که ایجاد می‌کنه بهره‌برداری از بقیه کتاب ها رو چندین برابر می‌کنه و یه سپر محافظی هم ایجاد می‌کنه در مقابل آثار سوء برخی مطالعات:)

از اون جایی که هیچ وقت دیر نیست شروع کردم به برنامه ریزی و مطالعه... گرچه تو این مسیر تنهام و راهنما و همراهی نیست و چند سال طول می‌کشه اما امیدوارم که پای تصمیمم بمونم و به عهد با خودم وفادار باشم.

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

تلویزیون روشن بود و خواهرم داشت نگاه میکرد، دیدم استاد پناهیان داره صحبت می‌کنه نشستم به دیدن و شنیدن صحبت ها... در مورد اربعین می‌گفت ... از نزدیک ندیدم ولی شنیده ها تأیید می‌کنه حرفایی که میزدن‌... میگفتن این مهربونی، حرص نزدن و تعامل بین آدمای مختلف تو این مسیر داره زندگی آینده زیر سایه امام عصر(عج) بهمون نشون میده.

اللهم عجل لولیک الفرج❤️

۱۳ شهریور ۰۲ ، ۱۶:۰۹ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^

دلتنگم!

اقلیت

در اقلیّت بودن، تنها بودن نیست.

«چه بسا گروهی اندک

که بر بسیاران غلبه کردند...»

 

پر از هراس و امیدم، که هیچ حادثه ای 

شبیه آمدن عشق ناگهانی نیست

*****************************************

به روی آینه پر غبار من بنویس : 

بدون عشق جهان جای زندگانی نیست

*****************************************

خواب دیدیم که رویاست، ولی رویا نیست

عمر جز «حسرت دیروز» و «غم فردا» نیست 

*****************************************

هنر عشق فراموشی عمر است، ولی 

خلق را طاقت پیمودن این صحرا نیست 

*****************************************

« غم » قرار دل پر مشغله عشاق است 

*****************************************

بعد یک عمر قناعت دگر آموخته ام:

عشق گنجی است که افزونی اش از انفاق است

*****************************************

باد مشتی ورق از دفتر عمر آورده ست 

عشق، سرگرمی سوزاندن این اوراق است!

*****************************************

بین ماهی های اقیانوس و ماهی های تنگ 

هیچ فرقی نیست وقتی چاره‌ای جز آب نیست!

*****************************************

من چه در وهم وجودم چه عدم، دلتنگم 

از عدم تا به وجود آمده ام دلتنگم 

*****************************************

حال، در خوف و رجا رو به تو برمی‌گردم 

دو قدم دلهره دارم، دو قدم دل تنگم 

*****************************************

نشد از یاد برم خاطرهٔ دوری را 

گر چه امروز رسیدیم به هم! دل تنگم!

*****************************************

چه خواهد کرد با ما عشق ؟! پرسیدیم و خندیدی 

فقط با پاسخت پیچیده تر کردی معما را 

*****************************************

کوشش چه می‌کنی که از این سنگ بگذری

کوهی است پشت سنگ، از این بیشتر مکوش

*****************************************

از یاد بردن غم عالم میسر است

اکنون که با شراب نشد شوکران بنوش

*****************************************

تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است

*****************************************

عشق رازی ست که تنها به خدا باید گفت

چه سخن ها که خدا با من تنها دارد

*****************************************

در کف بازار دنیا عمر خود را باختی

*****************************************

زیر بار عشق قامت راست کردن ساده نیست

*****************************************

«صبر» درمان من است از تلخ و شیرینش چه باک؟!

هر چه باشد ناگزیرم، هرچه باشد حاضرم...

*****************************************

که باور می‌کند با اینکه از آغاز می دیدی

که منکر می شویم آخر خودت را ساختی ما را

*****************************************

به جای شکر، گاهی صخره ها در گریه می گویند

چرا سیلی خور امواج دریا ساختی ما را؟

*****************************************

خودت بخواه که این انتظار سر برسد

دعای این همه چشم انتظار کافی نیست

*****************************************

این ماهی افتاده در تُنگ تماشا را 

پس کی به آن دریای آبی رنگ می خوانند؟!

 

وقتی داشتم اشعار می‌خوندم، دختر خواهرم تو اتاق بود و سرش تو گوشی طبق معمول:/... بهش گفتم بیا شعرهایی که می‌خوام یادداشت کنم برام تایپ کن. درسته حوصله نوشتن نداشتم:) ولی دیدم اینطوری یه چیزی یاد میگیره... چند تا کلمه و مفهوم جدید همینطور املای کلمات ‌‌‌و... . بعضی جاها ازش می‌پرسیدم می‌دونی مخاطبش کیه؟ بلد بود:)... ازش پرسیدم می‌دونی ملک الموت یعنی چی؟ بعد برای توضیحش گفتم ملک ملائکه، الموت الآمریکا:))... جوابُ فهمید و گفت دیدی چه خوب متوجه شدم؛ منم گفتم دیدی چه خوب توضیح دادم:)))... 

 

خورشید

۰۱ شهریور ۰۲ ، ۱۰:۳۲ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سین ^_^