تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۳۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلتنگی» ثبت شده است

نیست آسان سخن سخت شنیدن گرچه

می‌پذیرم ز تو گر هرچه بگویی هرچه

 

دل به جز خواستۀ دوست چه می‌خواهد؟ هیچ

ما گذشتیم ز خیر تو! بگو دیگر چه؟

 

خاطر موج، پریشان و دل ساحل، سنگ

فرض کن باز هم اصرار کنم، آخر چه؟

 

می‌توان مثل دو رود از دو طرف رفت ولی

باز اگر باز رسیدیم به یکدیگر چه؟

 

گفتم ای دوست مرا بی‌خبر از خود مگذار

گفت و بد گفت که از بی‌خبری خوش‌تر چه

«فاضل نظری»

 

 هوا تاریکه و خیابونا خلوت! چراغ های رنگی رنگی بیشتر میتونن خودنمایی کنن! ماشین با سرعت متوسط در حال حرکته؛ سرم تکیه دادم به در ماشین و شیشه رو دادم پایین، بیرون نگاه میکنم، باد سرد زمستونی میخوره به صورتم! اشک تو چشمام جمع میشه! به خاطر باد یا دلتنگی؟! شاید هر دو... چشمام که بسته بودم باز میکنم! دوست داشتم الان تو این موقعیت بودم ولی همش خیال بود:)

+  این نوشته احتمالا از سر پریشانی شخصی هست که ساعت ۵ عصر خوابیده تا ۸ و فردا هم باید صبح زود بیدار شه بره مدرسه! و داره به این فکر می‌کنه آیا امشب خوابش می بره یا نه؟:/

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۰۳ ، ۲۳:۳۱
سین ^_^

عباراتی از کتاب «یاد او» نوشتهٔ «کالین هوور»: 

«از آن دسته آدم‌ها نیست که وقتی ناراحت باشد، تسلی طلب کند. فقط می‌خواهد که تنها باشد.»

«شاید اگر به هر چه خوبی می‌بینم اذعان کنم، هرچقدر هم که کوچک باشند، باز هم جمع بشوند و درد بدی‌های زندگی را کم‌تر کنند.»

«یکی از چیزهایی که همیشه در مورد روابط آدم‌ها از آن متنفر بودم همین بود که وقتی به زندگی عادت می‌کنند، گپ‌زدن فراموششان می‌شود.»

:«:«:«:«::«:«:«:«:«:«:«:«:«:«:«:«:«::«:«:«:«

با خلق هر کس دعویِ وارستگی دارد

بی‌شک به دنیا بیشتر وابستگی دارد

 

اینجا گریزی از تعلق نیست در هر حال

هر کس به‌ چیزی در جهان دلبستگی دارد

 

پرسیدم از فرهاد آیا عشق شیرین بود؟

در پاسخم خندید، یعنی بستگی دارد!

 

دنیا تماشایی‌ست اما زندگی اینجا

اندوه دارد، رنج دارد، خستگی دارد

 

ما تابعِ عشقیم و این بی‌تابیِ بی‌حد

چون خطِ ممتد تا ابد پیوستگی دارد

«فاضل‌نظری»

:«:«:«:«::«:«:«:«:«:«:«:«:«:«:«:«:«::«:«:«:«

+ خیلی وقته رنگین کمان ندیدم! ...

 

 💚اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج💚

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۰۳ ، ۲۰:۳۷
سین ^_^

درخت میوه ۱

درخت نارنگی

 

درخت میوه۲

درخت پرتقال 

 

آسمون

آسمون:)

 

 گاهی برای ناهار یا شام میریم تو حیاط! بیشتر هم من و مای سیستر:)... دیشب با کت و لباس گرم رفتیم تو حیاط برا شام! سرد بود ولی خوش گذشت... 

امروز ظهر هم رفتیم حیاط!:) ... تا غذا آماده بشه، چند دقیقه ای رو به آسمون دراز کشیدم. آسمون آبی با ابرهای سیروس در حال حرکت... گوشی آوردم و از درخت پرتقال و نارنگی عکس گرفتم. درخت نارنگی این مدلیه که یه سال تعداد زیادی میوه میده در اندازه کوچیک و سال بعدش تعداد کم در اندازه بزرگ... یه قسمت از درخت تعداد زیادی نارنگی یه جا در اومده! شده مثل خوشه انگور:)... مامان نشونم داد گفت ازش عکس بگیر! امروز بالاخره ازش عکس گرفتم. پرتقال ها دیر شیرین میشن! یه درخت پرتقالمون هم خشک شد:/... اتفاقی! سم ریخته بود پای درخت یا روی درخت!!:/... همونی بود که زودتر از همه پرتقال هاش شیرین میشد.

امروز، سه شنبه است ولی حسی که داره انگار جمعه عصره:/

دوشنبه مدرسه مجازی بود و سه هفته آینده هم امتحان ها هست و کلاس تشکیل نمیشه:/... با وجود اینکه تعطیلات خوبه ولی دلم برا دانش آموزا تنگ میشه! مخصوصا کلاس نهمی ها! گاهی به این فکر میکنم که سال بعد دیگه دور هم نیستیم! و از همین الان دلم تنگ میشه! اما سعی میکنم در لحظه زندگی کنم و از بودنشون لذت ببرم. باید عادت کنم به این رفتن ها و نبودن ها و تکرار نشدن های اشخاص و روابط و موقعیت ها ولی نمیشه که نمیشه!...

+ راستی:) خیلی وقته وقتی ها میکنیم، بخار میاد بیرون:)))... تکراری هم نمیشه، حس خیلی خوبی داره مخصوصا شب. مثل بارش برف تو تاریکی شب که یه چیز دیگه است. 

۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۰۳ ، ۱۷:۵۹
سین ^_^