تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۴۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معرفی کتاب» ثبت شده است

عباراتی از کتاب سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد (۲) به قلم نادر ابراهیمی:

«از قلب بی‌خاطرگی، استخراج خاطره می‌کند؛ از درون آنچه دیگران روایت می‌کنند.»

 

«به قصد تجزیه و تحلیل به درون می‌فرستاد، و این حال بود که به کناره‌گیری از همگان تعبیر می‌شد.» 

 

«خودت نخواسته‌ای این طور باشی؛ اما خودت می‌توانی بخواهی که این طور نباشی.»

 

«آن‌ها را آن گاه که بسیار خاموش‌اند، به زبان‌ درونشان نگاه کن، و هنگامی که به سخن می‌آیند، بدان که سیل‌بندی از پیشِ سیلی کنار رفته است.» 

 

«در تنهایی، آن قدر با صدای بلند می‌گریم که به جز صدای من، تمامی طبیعت را سکوت مرگ بگیرد. چرا اینجا، در حضور همگان؟ مگر قحط جا برای گریستن است؟»

 

«دوست دارم گریه‌هایم را پیش خدا ببرم. سرم را روی زانوی مهربانی‌های خدا بگذارم و برای آن‌ها که صدایشان صدای خداست، گریه کنم.»

 

«من در بیشتر سال‌های عمرم به دنبال مراد می‌گشتم؛ مرادی که بر منبر همان گونه باشد که در خانه هست، و در جماعت همان گونه که در خلوت.» 

 

 «-در تو چیزی هست؛ چیزی بسیار بیش از آنچه که لازم است باشد.

ـ عشق...

ـ حرمتش را نگه دار! برخی واژه‌ها را باید که دور از دسترس همگان نگه داری. بر زبانش که بیاوری، بازاری می‌شود.

ـ فراموش نمی‌کنم.»

 

«حساب خداوند از حساب ما جداست. نمی‌شود حق مبارزه با ظلم و جهاد در راه حق را به خداوند واگذار کرد و کنار نشست. همة حساب‌ها را با دعوت خداوند به معرکه حل نکنیم. این کار گناه است. خداوند آنچه را مصلحت بداند می‌کند. انسان نیز، که جانشین خداوند بر زمین است، باید همین ‌گونه رفتار کند؛ منتهی با توکل.»

«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»»«»«»«»

پاره‌هایِ این دلِ شکسته را

گریه هم دوباره جان نمی‌دهد

خواستم که با تو درد دل کنم

گریه‌ام ولی امان نمی‌دهد... 

«قیصر امین پور»

«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»««»«»«»

میگن حادثه خبر نمیکنه!! وقتی خبر می‌کنه یعنی قرار نیست رخ بده!؟

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۰۳ ، ۱۶:۰۶
سین ^_^

سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد یه کتاب داستانی در مورد امام خمینی(ره) به قلم نادر ابراهیمی هست. اگر از کتاب های نادر ابراهیمی خونده و پسندیده باشید احتمالا این کتاب هم مورد علاقه تون خواهد بود.:)... دو جلد هست، فعلا جلد اول خوندم و در حال مطالعه جلد دوم هستم.

 

عبارت هایی از کتاب:

«سود تنها وطن معتبر ثروت‌پرستان است؛ و هرجا که سودِ بیشتر، وطنِ محبوب‌تر.»

 

«مسئلة من، دیگرگون شدن جهان است نه مقامی منیع در این دگرگونی داشتن...»

 

«مصیبتی بزرگ‌تر از دوام شک وجود ندارد.»

 

«در زندگی، لحظه‌هایی هست که تو میان دو بد، دو نادل‌خواه، محکوم به انتخابی، چراکه بدتر از هر دوی این انتخاب‌ها، در تعلیق ماندن است و انتخاب نکردن.»

 

«دل بستن آسان است، دل کندن دشوار.

یک لحظه خلوص، بس است برای آنکه به اسارت عشق درآیی، یک عمر هزارساله بس نیست برای آنکه زنجیره‌های استوار عشق را پاره کنی ـ گرچه فراموشی، شفابخش‌ترین داروی تلخ و تلخ‌ترین داروی شفابخشی است که خداوندِ خدا آفریده است. »

 

«خداوند شادی را آفرید و غمی را که به شادی ژرفا می‌بخشد؛ انسانِ بی‌اعتقاد، اندوه باطل درهم‌کوبنده را.»

 

«شهادت، انتخاب نوعی زندگی است، نه انتخاب مرگ.

شهادت، انتخاب گونه‌ای زندگی آرمانی است که به اجبار، به مرگی آرمانی می‌انجامد...»

 

«شما جزء کدام دسته از مردان هستید؟ آن‌ها که زنان را به هیچ می‌گیرند، یا آن‌ها که زنان را همچون مردان، مخلوقات کمال‌پذیر خداوند می‌دانند؟»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۰۳ ، ۱۴:۵۶
سین ^_^

خاطرات سفیر؛ بهترین اسمی که این کتاب می‌تونست داشته باشه. 

خاطرات خانم نیلوفر شادمهری از زمان دانشجویی شون در فرانسه است.

 چیزی که بیشتر از همه برام جذاب بود نگارش این کتابه، سرشار از شوخ طبعی و سرزندگی:).

 با وجود اینکه مطلب اعتقادی جدیدی نداشت تقریبا و البته که بستگی به سطح اطلاعات خواننده داره ولی حاضر جوابی و جواب های به موقع و مناسب و اثر گذار ایشون خیلی جذاب بود. 

دوستی نویسنده با امبروژا و همینطور قسمتی از کتاب در مورد ریاض، جذاب، جالب و دوست داشتنی بود.

با این کتاب خندیدم، چشمام اشکی شد، به فکر فرو رفتم و حس خوب گرفتم. 

عبارتی از کتاب:

«چقدر اشتراک ایدئولوژی اشتراک میاره؛ خیلی بیشتر از اشتراک ملیت و زبان.» 

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

در وصالت اشک شوق و در فراقت اشک غم

پشت و روی سکه ی من هر دو یک تصویر داشت....

«ماشاالله دهدشتی»

 

ناز بر ناس کن ای حمد که در بسم الله

اسم‌ اعظم ز کرم نقطه‌ی بای تو شده...(چه جالبه این:)

 «میلاد حسنی»

 

 داغ دلم را گریه ها خاموش می کرد

آتشفشان ها را اگر آتش نشان ها....

«شهرام میرزایی»

 

پرسید روزگار تو بی من چگونه است؟

تنها سکوت کردم و اشکم جواب داد....

«امیر اکبرزاده»

 

حتی کنار یار دلم تنگ می شود

«امیر تیموری»

 

عشق گاهی راه می سازد برای صاحبش

گاه می ریزد به هم اما تمام راه را....

 «امیر تیموری»

 

درد یعنی که نماندن به صلاحش باشد

بگذاری برود، آه به اصرار خودت....

«علی صفری»

منبع اشعار

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۰۳ ، ۲۲:۵۲
سین ^_^