هر کس به روزگار کسی غبطه می خورد
************************************
عشق وقتی نیست، معنایی ندارد زیستن
************************************
زندگی با همدم نااهل جان فرسودن است
************************************
درد فراق بیشتر است از توان من
************************************
بازآ و قفل بشکن و آزاد کن مرا
ای قهرمان گمشدهٔ داستان من
************************************
ما پیروان مکتب آل محبتیم
دلدادگی ست مذهب ما«یا علی مدد»
************************************
همنشینی با کسی دلتنگی ام را کم نکرد
کاش می شد لحظه ای از دست تنهایی گریخت
************************************
در شب تیره خود چشم به ماهی دارم
جز تماشای تو از دور چه راهی دارم
************************************
تنهایی انسان ندارد گرچه پایانی
ای عشق پنهان می شود تنهایی ام با تو
************************************
بر باد رود باور اگر عشق نباشد
از گنج دروغین نتوان کرد صیانت
************************************
از هر چه دلخوشی و دلخوری ست بیزارم
از این که فکر کنم عشق چیست بیزارم
************************************
تو هم شادابی ام را دیدی و هرگز نفهمیدی
که چون نیلوفری گل کرده ام در برکه ای از خون
************************************
دیر یا زود این عذاب ای جان به پایان می رسد
شاد باش! این رنج بی پایان به پایان می رسد
*********************************
+ قبلا گفته بودم حوصله آشپزی ندارم! دلیل اصلیش اینه که خیلی طولش میدم... در این حد که املت بخوام درست کنم یک ساعتی میشه تقریبا:/... دیروز از ساعت ده صبح تو آشپزخونه بودم تا عصر، عصر تا شب هم رفتم مغازه. شاید یک ساعت فرصت استراحت داشتم. وقتی اومدم خونه گردنم درد میکرد چند دقیقه بعد سردرد هم بهش اضافه شد... ناچارا استامینوفن خوردم... لامپ خاموش کرده بودم که نور اذیت نکنه... خوابم برده بود!!! وقتی بیدار شدم دیدم ساعت ۴ و ۲۳ دقیقه است:)... یادم نمیاد آخرین بار چند سال پیش بوده که شب، قبل ساعت ۹ خوابیده باشم تا صبح!!!:)
+ دیشب قبل اینکه خوابم ببره به این فکر میکردم اگه بهم بگن تا یه سال دیگه زنده ای چیکار میکنی؟ به این فکر کردم قبل مردن کربلا رو باید برم:/...
+ خدا قوت به همه خانم های خانه دار... این چند روز فهمیدم درست فکر میکردم که خانه داری من مساوی با پایان کارم:)))) فک کنم بعد یه مدت زندگی رو بدرود بگم!!😅
+ چند شب پیش که یه عده از ترس نخوابیده بودن!!! ما با خوشحالی خوابیدیم و با شعف بیدار شدیم و روز رو گذروندیم... البته طبق معمول همکارای رو اعصاب!!:) پیاده روی روزانه شون رو رفتن رو اعصاب ما... دشمنی با اسلام و انقلاب و نظام، یه عده از آدما رو به جایی رسونده که قید همه چی رو زدن! دفاع از مظلوم؛ شرف، وطن... بدیهیات رو زیر سؤال میبرن... بگذریم:)
+امروز یه صحنه جالب دیدم:)... حدسم درست بود و تا حالا تو شهرمون همچین صحنه ای ندیده بودم!... رسیدم خونه از خواهرم پرسیدم و مطمئن شدم:)... صحنه این بود: یه طلبه با خانمش راه میرفتن، چند متر جلوتر از من:)... طلبه با لباس به همراه خانم چادری اونم تو شهر ما!:)))... احتمالا برای تبلیغ اومده بودن و هنوز نرفتن!
+ از تلویزیون یه شعر پخش میشد ... یه مصرعش:): نقطه پایان تان یک یاعلی است.
+ خدایا عاقبت همه ما رو ختم به خیر بگردان.