تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۱۴ مطلب با موضوع «داستان کوتاه» ثبت شده است

One day a man, hearing that glasses are useful for reading, went to

 a shop to buy glasses.

The shopkeeper showed him a pair of glasses, but he asked for

 another pair. In this way, he continued trying on many pairs of

 glasses, but every time he said. " These are not good. Give me

 another pair, please."

At last the shopkeeper, who was getting angry, said," Sir, can you

 read at all?" The man answered:" If I could read, why would I want

 glasses?"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۰۰ ، ۱۸:۱۰
سین ^_^

روزی مردی خواب عجیبی دید.

او دید که در نزد فرشتگان است و ناظر کارهای آنان است. ابتدا دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و به سرعت نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و داخل جعبه ای می گذارند.

مرد از فرشته ها پرسید: شما چه کار می کنید؟

فرشته ای گفت: اینجا بخش دریافت است، و ما دعاها و درخواست های مردم را تحویل می گیریم.

مرد سپس تعداد دیگری از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند.

مرد پرسید: شما چه کار می کنید؟ 

یکی از فرشتگان با عجله گفت: اینجا بخش ارسال است و ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم.

مرد کمی جلوتر رفت و فرشته ای را دید که بیکار نشسته است! 

مرد با تعجب پرسید: تو چرا بیکار هستی؟! 

فرشته جواب داد: اینجا بخش تصدیق جواب است، و مردمی که دعایشان مستجاب شده باید جواب بفرستند؛ ولی فقط عده ی بسیار کمی این کار را می کنند.

مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟

فرشته پاسخ داد: بسیار ساده! فقط کافی است بگویند: «خدایا، شکر»!

«امیررضا آرمیون، تو،تویی؟! ج۱، ص ۵۷و۵۸.»

یکی از مستحبات پس از نماز سجده شکر است که در آن سه مرتبه یا یک مرتبه گفته می شود؛ شکرا لله یا شکرا یا عفوا. هم چنین مستحب است که هرگاه نعمتی به انسان برسدو یا بلایی از او دور شود،سجده شکر به جا آورد.

«سید محمد کاظم طباطبایی یزدی، عروة الوثقی،ج۱، م۱۱۲۳.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۰۰ ، ۲۰:۵۷
سین ^_^

روزی شخصی به شیطان گفت: لعنت بر تو باد! و شیطان فقط لبخند زد!

مرد پرسید چرا  می خندی؟ شیطان پاسخ داد: از حماقت تو خنده ام می گیرد! 

آن شخص پرسید: مگر من چه کرده ام؟

شیطان گفت: مرا لعنت می کنی در حالی که هیچ بدی ای در حق تو نکرده ام! 

مرد با تعجب پرسید: پس چه کسی باعث می شود که در پیمودن راه راست ناتوانم و پشت سر هم زمین می خورم؟

شیطان جواب داد: نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای. نفس تو هنوز وحشی است و به همین دلیل تو را زمین می زند.

آن شخص پرسید: پس تو چه کاره ای؟

 شیطان گفت: هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد! فعلا برو و سواری کردن بیاموز.

 

«امیررضا آرمیون، من، منم!؟ج1، ص150 و 151.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۰۰ ، ۱۸:۳۰
سین ^_^