هفته گذشته سر کلاس یازدهم انسانی داشتم درس میدادم به خاطر یه موضوعی ازشون پرسیدم میدونید جهل مرکب یعنی چی؟ و همین سوال باعث شد یاد شعری بیفتم که زمان بچگی شنیده بودمش و شاید بعدا هم برام تکرار شده بود ... یه بیتش دست و پا شکسته یادم بود:/... این هفته جلسه نگارش دو بیتش که از خواهرم پرسیده بودم براشون خوندم:))) و سرچ کردم و کاملش هم براشون خوندم:)
آن کس که بداند و بداند که بداند
اسب خرد از گنبد گردون بجهاند
آن کس که بداند و نداند که بداند
آگاه نمایید که بس خفته نماند
آن کس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به منزل برساند
آن کس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
آن کس که بداند و بخواهد که بداند
خود را به بلندای سعادت برساند
آن کس که بداند و نداند که بداند
با کوزه آب است ولی تشنه بماند
آن کس که نداند و بخواهد که بداند
جان و تن خود را ز جهالت برهاند
آن کس که نداند و نخواهد که بداند
حیف است چنین جانوری زنده بماند
یه مدت پیش در مورد زنگ نگارش اینجا نوشتم و انشایی که قرار بود در مورد من بنویسن... یادم میرفت عکس بگیرم... فقط همین قسمت رو میذارم چون بقیه اش همش هندونه است😁... همون موقع که گفت از این تریبون اعلام میکنم هنوز تو دلم مونده؛ جلو کلاس، ایستاده در حال خوندن بود، رفتم همونجا بغلش کردم ...فک میکنم رفع کدورت شده باشه... شاید:)... شاید اگه میگفت حواسم پرت میکنه اینطور نمیشد... گفت خوشگله اونم وسط درس که شوخی بردار نیست:)... از کجا باید میدونستم خوشگله یعنی حواسم پرت میکنه:/😅.
- الان همه خواب میباشند، ساعت ۶ صدای زنگ گوشی که جدید بود شنیدم:)... حتما گذاشته که بیدار بشه برا نماز:)...