تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۹۱ مطلب با موضوع «کتاب» ثبت شده است

آرام جان

 

عبارت هایی از کتاب که برام قابل تأمل بود یا باهاشون ارتباط برقرار کردم به شددددت:)

«با وجود علاقه به خواننده و بازیگران تلویزیون، در باطنم دنبال گمشده ای بودم.»

«اعتقاد به اینکه مهدی الان سرباز امام زمان (عج) است، هیمنه تنهایی را می شکست.»

 

«شهادت الکی نیست! مگه به هر کی میدن؟ باید خیلی خاص باشی تا روزی ت بشه!»

  • برام سؤاله وقتی شهید حدادیان داشت این عبارت رو می‌گفت میدونست چه فاصله ای تا شهادت داره یا نه؟!:)​​​

 

«غریب گیر آوردنش...»

« اگر شهید نشویم می میریم»

«به رسم رفاقت، دعای شهادت.»:)

رسم رفاقت

 

مطالعه کتاب به دعوت خانم دزیره از طریق این پست.

 

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۰۱ ، ۱۵:۲۹
سین ^_^

دارم میخونمش... رمان غرور و تعصب... خیلی دوستش دارم:))... دلیلش!؟... اگه میشد تو یه جمله یا بند یا صفحه یا... نوشت، حتما می‌نوشتم... اما...

 

فرق زندگی با رمان و فیلم اینه لزوما تهش به مذاق خوش نمیاد... منظورم ته داستانه نه ته زندگی... برا ته زندگی هممون اینو آرزومندم👈«ارْجِعِی إِلَىٰ رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۰۱ ، ۱۵:۴۹
سین ^_^

هر وقت دلت خواست عیب کسی رو بگیری، یادت باشه که تو این دنیا، همه مردم مزایای تو رو نداشتن.( از کتاب گتسبی بزرگ)

 

انگشتر خیلی دوست دارم:)... و اکثر اوقات می‌پوشم...انگشتر نقره با نگین سفید مشکی رو پوشیدم فقط برا انگشت حلقه خوب بود:) البته دست راست پوشیدم:) ... شبیه حلقه است... تو ماشین نشسته بودم و داشتیم می‌رفتیم مدرسه... نگاهم افتاد به انگشترم... و از ذهنم گذشت که چه حس خوبی داره اگه واقعی بود.................

 

موقع برگشت از مدرسه رفتم کتابخونه... با یه صحنه بسیاااار زیبا مواجه شدم... کتاب امانت گرفتم ... با کتابدار حرف زدیم:)... موقع برگشتن هم دل کندن از این صحنه برام بسی سخت بود.

 

شاید چهار ساعت پشت سر هم کتاب(گتسبی بزرگ) خوندم... می‌تونستم تمومش کنم ولی گذاشتمش کنار...

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۰۱ ، ۰۰:۲۴
سین ^_^