تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

حال خوب

شنبه, ۹ بهمن ۱۴۰۰، ۱۰:۲۹ ب.ظ

بعد از اتفاقی که افتاد خوابم عمیق نمیشه و همش در حال خواب دیدنم مثل زمانایی که استرس داشتم: سال اول تدریس یا شب امتحان آنالیز...

زمان لازمه یادم بره لحظه ای که با چشمای ترسیده سرش خورد به دیوار...

خداروشکر به خیر گذشت.... خداروشکر خداروشکر خداروشکر...:)

یه حالی دارم که توصیفش سخته:))) میشه گفت دوران نقاهت میگذرونم:) نه حالم بده بده نه به حالت عادی برگشتم...

ذهنم درگیره:) نکنه چشمش زده باشم... حواسم باشه زیاد بهش نگاه نکنم:( زیاد نرم دورو برش:( کم پیشش باشم:( باید فاصله بگیرم ازش...!!؟

.

.

.

بهش سلام کردم جواب نداد:/ 

بعد از یه چند جمله ای که رد و بدل شد، گفت شما خانم....هستید فک کردم دانش آموزی! :) 

همکار جدیدمون یه آقای بالای ۵۰ سال:)

اگه دانش آموز بودم هم باید جواب سلام میداد! ولی فک کنم چون با ماسک بودم و معمولا هم آروم حرف میزنم احتمالا نشنیده، این حرفی هم که زد با طعنه نبود:) مثل بعضیا:) و اینکه منم جنبه مثبت در نظر گرفتم و لبخند زدم و خوشحال از اینکه هنوز جوون تر به نظر میام:)))

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۱۱/۰۹
سین ^_^

حال خوب

نظرات  (۱)

امان از معلم هایی که شبیه دانش اموزان :)

تازه مانتو سورمه ای هم میپوشن

نور علی نور :))

 

یه بار یکی بچه ها تعریف میکرد رفته به دستش پس گردنی بزنه ، اشتباهی به خوابونده پس گردن معلمه :))

 

من از این دست سوتیا ندارم ولی غیبت پشت سرشون وقتی دارن میشنون زیاد داشتم

پاسخ:
مقنعه ام سورمه ای بود ولی مانتوم نه:)
خداروشکر پس گردنی نخوردم:)))))
با مانتو صورتی هم بهم گفتن دانش آموزی!!!! 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">