گویا زمانی که بچه بودم از مامانم میخواستم موهامو کوتاه کنه وقتی قیچیش میکرد، گریه میکردم که دوباره بچسبونش بهش😁 تو عکسا هم اکثرا موهام تا گردنمه و یه تل هم رو سر دارم.‌‌.. خدا می‌دونه چند تا تل شکستم... و چقدر دعوا شدم به خاطرش از طرف داداش:)

نوجوون که بودم نمی‌دونم چطور شده بود که گذاشتم موهام بلند بشه خیلی بلند:) اکثر اوقات هم گیس بود... تا اینکه تیرماه ده سال پیش تصمیم گرفتم از ته موهامو بزنم! یادم نیست چطور این فکر به ذهنم رسید ولی اینکه موی یه دختر رابطه مستقیمی با احساساتش داره حرف بیراهی هم نیست... شاید میخواستم خودمو از آشفتگی های ذهنی و خیلی چیزای دیگه رها کنم... البته همیشه هم دلیلش شاعرانه نیست:))) ممکنه مد باشه یا موی کوتاه خیلی به طرف بیاد یا... بعد از عروسی خاله ام مامانم از جاییکه موهام با کش مو بسته بودم و بافته شده بود قیچی کرد و باقیمونده اش هم داداشم تراشید و کچل کچل شدم😁 مادرم موافق نبود و سعی کردن منصرفم کنن ولی کاری که میخواستم انجام میدادم:) 

تا موهام رشد کرد خیلی بهم خندیدن مامان و خواهرم:)))))  البته که خودمم می‌خندیدم :) یادمه زشت نشده بودم! کاش حداقل یه عکسی گرفته بودم که الان میخندیدیم بهش😅 وقتی مدرسه ها باز شد موهام چند سانتی شده بود ولی هنوز اذیت میکرد:) تا چند سال بعدش و زمان دانشگاه چندین بار پسرونه کوتاه کردم موهامو همون زمانایی از زندگیم که در حال جنگیدن با خودم بودم:) و تا الان هیچ وقت نذاشتم موهام به بلندی اون موقع بشه! 

اینکه چطور یاد موهام افتادم اصل قضیه است😁، دیروز مهمون داشتیم حرف از مو و فروشش شد، گفتن یه آرایشگاه هست که موی بالای ۵۰ سانت سه میلیون میخرن! ما هم یاد موی قیچی شده ی ده سال پیش افتادیم که مامان هنوز نگهش داشته:) و پیداش کردیم عکسش فرستادیم ولی هنوز خبری نشده:)...