تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

Story 12

دوشنبه, ۲۳ آبان ۱۴۰۱، ۰۴:۰۰ ب.ظ

 وقتی مامانش داشته میگفته نفر دوم(هم بازی) سین رو میخواد:) اونم عصبی شده و گفته اصلاااا به هم نمیان... سین رو نمی‌دن بهش:)) که مامانش بهش گفته به تو چه؟ که بهش میدنش یا نه؟:))) ... هیشکی به جز خودم نمیدونست چرا عصبی شده:) شاید اصلا حدس هم نمیزدن:/

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۸/۲۳
سین ^_^

خاطرات

نظرات  (۲)

چشم به راه بقیه استوری ها هستیم😐😐😐فضول هم خودتی و هفت جد آباد جورج دبلیو بوش

پاسخ:
همه رو نوشتم... اگه مورد دیگه ای یادم اومد می نویسم:))
به ترتیب هم نیست... در واقع آخریش همون story7 بود:)
آره معلومه😁

چی شد که نشدش هم مهمه😅

پاسخ:
طولانیه:)
از اول هم میدونستم که نمیشه:)
به خاطر یه سری اتفاقات اینجانب فکر می‌نمودم که قضیه یک طرفه است فقط:) به خاطر اشتباهِ خودش!
بعدا هم که فهمیدم دیگه دیر شده بود:) یا شاید نشدنی رو نشدنی تر کرد:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">