تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حال خوب» ثبت شده است

بعد از اتفاقی که افتاد خوابم عمیق نمیشه و همش در حال خواب دیدنم مثل زمانایی که استرس داشتم: سال اول تدریس یا شب امتحان آنالیز...

زمان لازمه یادم بره لحظه ای که با چشمای ترسیده سرش خورد به دیوار...

خداروشکر به خیر گذشت.... خداروشکر خداروشکر خداروشکر...:)

یه حالی دارم که توصیفش سخته:))) میشه گفت دوران نقاهت میگذرونم:) نه حالم بده بده نه به حالت عادی برگشتم...

ذهنم درگیره:) نکنه چشمش زده باشم... حواسم باشه زیاد بهش نگاه نکنم:( زیاد نرم دورو برش:( کم پیشش باشم:( باید فاصله بگیرم ازش...!!؟

.

.

.

بهش سلام کردم جواب نداد:/ 

بعد از یه چند جمله ای که رد و بدل شد، گفت شما خانم....هستید فک کردم دانش آموزی! :) 

همکار جدیدمون یه آقای بالای ۵۰ سال:)

اگه دانش آموز بودم هم باید جواب سلام میداد! ولی فک کنم چون با ماسک بودم و معمولا هم آروم حرف میزنم احتمالا نشنیده، این حرفی هم که زد با طعنه نبود:) مثل بعضیا:) و اینکه منم جنبه مثبت در نظر گرفتم و لبخند زدم و خوشحال از اینکه هنوز جوون تر به نظر میام:)))

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۰۰ ، ۲۲:۲۹
سین ^_^

لباس پوشیدم، پیاده رفتم  آش و کله پاچه و نون گرفتم و برگشتم خونه و لباس عوض کردم و صبحونه خوردم؛ همه اینا یه ساعت شد:)  و الآنم که در حال نوشتنم.

قبلا شب بیدار بودم یا به قولی 🦉، دلیلش هم علاوه بر خواب نامنظم و درگیری فکری

این بود که شب دوست داشتم با آرامش و سکوت و تنهاییش و دلیل اصلیش هم همین بود اگه خوابمم میومد دوست نداشتم بخوابم و بیدار میموندم. 

ولی الان هم لذت بیداری در شب دارم هم جغد نیستم...چطوری؟! 

موقع سحر بیدار میشم:) به همین راحتی به همین خوشمزگی:)

حس و حالش  هم خیلی بهتر از شب بیداریه، اصلا یکی دو ساعت قبل طلوع آفتاب حال خوب کنه...

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۰۰ ، ۰۷:۲۶
سین ^_^